2777
2789
عنوان

خانواده شوهر بعد زایمان.................

| مشاهده متن کامل بحث + 80344 بازدید | 154 پست
منم یاد خاطره خودم افتادم..........
دقیقا یه روز قبل سزارینم مادرشوهرم سکته کرده بود.سکته سومش بود. خونشون تو یه شهر دیگه است و منم توی شهرخودمون تنهام.شوهرم تا اینو شنید فورا رفت پیش مادرش.خواهرجونم از شهرخودمون با بچه 3سالش اومد پیشم و شب پیشم موند.فرداش مامانم اومد پیشم.همون روز هم وقت سزارین داشتم که باید میرفتم یه شهردیگه چون دکترم اونجا بود.وایی ببخشید اینقدر این شهرو اون شهر کردممممممممممم
شوهرم ظهر اومد و من شب وقت دکتر داشتم منو مامانمو شوهرم رفتیم با وسایل نی نی .دکترم واسه فردا وقت عمل بهم داد و شوهرم هم همش نگران مادرش.منم نگرانننننننننننننننننن
فردا صبحش رفتم عمل با کلی استرس و اضطراب
بعد اینکه اومدم خونه .4روز بعدش یکی از جاریهام زنگ زد 7روز بعدش یه خواهر شوهرم زنگید...روز 8مادرشوهرم فوت کرد.ضمنا طی این مدت شوهرم در رفت و امد بود و بیشتر پیش مادرش بود.بعدشم که تعزیه مادرش.4روز اونجا بودو من مامانم تنها ...
اصلا هیچکس از خونواده شوهرم پیشم نیومدن.بعد20روز که رفتیم خونه پدرشوهرم.اونموقع همشون اومدن بچمو دیدن و واسش کادو دادن....
2تا از جاریهام و یه خواهرشوهرم که اصلا زنگ هم نزدن....
وقتی من پست میزارم و شما لایک نمیکنین...


دیگه حالی به آدم میمونه؟ نه والا!!
احوالی به آدم میمونه؟ نه بالله!!

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



تصور اینکه یه مادر شوهر میتونه به عروسش کمک کنه و بهش دلگرمی بده واقعا از ذهنم دوره
چون اصلا از این برخوردا ندیدم ازشون
نمیدونم چیکارشون کردم که انقد سرد و بی تفاوتن؟؟؟؟
من به همسرمم گفتم بچه بدنیا بیاد اصلا بغلشون نمیدم
چون حداقل تو این چند ماه که هیچ خیری ازشون ندیدم!!!
نه نینا جون . پدر شوهرم مرحوم شدن

هستن کسایی که خوبی تو وجودشون ریشه دوونده. یکیش مادر شوهر منه. خودشون همیشه میگن چون من دوران جوونی و نو عروسی ام خیلی رنج کشیدم. میخوام عروسام شاد باشن

از هر دستی تو این دنیا بدیم از همون دست پس میگیریم


انشاالله که نی نی های شما هم صحیح و سالم به دنیا میان. اونا سلامت باشن بابا. بی خیال اطرافیان.
من فکر نکنم مادرشوهرم برای دیدن بچه بیاد.یه ماه و نیم بعد از فوت مامانم حامله شدم.خیلی ویار داشتم.همش زیر سرم بودم.کسی هم نداشتم برام غذا درست کنه.مادرشوهر حتی زنگ نمیزد حالمو بپرسه چه برسه غذا درست کنه.شوهرم یه بار حرف انداخت گفت تو همه مواد غذا رو بیار اینجا ببینم چیکار می کنم.گداست دیگه.حالا اگه برای دیدن بچه هم بیاد شاکی میشم.تو این هشت ماه که باردار بودم خیلی عذاب کشیدم.تنهایی هم کارهای خودم رو می کردم هم بابام و داداشمو.ولی بیچاره شوشو خیلی کمک کرد.تو این مدت کدبانو شد.همیشه دعاش می کنم.قربونش برم الهــــــــی
سلاله جون باهات موافقم.
برای منم شدیدا دور از ذهن و حسرت آوره این حرفا.
من بچه مو اسفند بدنیا آوردم.
بیمارستان اومدن ملاقات اما کسی نموند از اونا.
همه زحمتا بعهده مادر عزیزم بوده و هست.
فقط یکی دوبار خواهرشوهر اومد و مثلا کمک مامانم کرد تو خونه.مادرشوهرمم یکی دوبار غذا پخت فرستاد.
اونم فکر کنم تو رودربایستی موند.
خب بهرحال از این روزا واسه همه هست.منم مگه مونگولم بیشتر از خودشون کمک حالشون باشم؟؟؟؟؟؟
چیزی که عوض داره گله نداره.
کمک نکنن بهتر چون دهن بزرگشونو باید ببندن و دیگه توقع کمک نداشته باشن...
مال من که فقط حسادت کردند الان هم بعداز دوسال ونیم خوب نشدند البته هنوز بعدازمن کسی بچه دارنشده تا اون موقع بایدصبرکنم اینقدحسودند
خدایاکمکم کن پیمانی راکه درطوفان باتو بستم در آرامش فراموش نکنم
مادر شوهر من بعد از ی شبانه روز درد زایمان وقتی می خواستم مرخص بشم اومد بعد هم دست خالی دریغ از ی شاخه گل . زمان بارداریم زنگ می زند به پسرش می گفت بیا دلمون واست تنگ شده . شوهرم خودش تنهایی می رفت اونجا . زمان عروسیمون هیچ کمکی بهمون نکردن با کلی قرض زندگیمون رو شروع کردیم حتی جشن عروسی رو با قرض کردن گرفتم . همسرم ماهی یک میلیون قسط می داد
ودتون میکین خانواده شوهرررررررررررررررررررر

خانواده شوهر من با اینکه روز زایمان منو میدونستن.مامانش رفت مامان باباشو برد خونشون.از اون ور خاله شوهرمم رفت خونشون.بعد مهمونشانو بهونه کردن و فقط عین مهمون میومدن و میرفتن خونه ما.مامانم بنده خدا همه کارارو دست تنها میکرد.به من میرسید به بچه میرسید.خونه.غذا.مهمون داری.منم از اون به بعد خونه هر کدومشون کمیرم کمکشون نمیکنم.هر چی که عوض داره گله نداره
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792