درخواست رمان

______negar______

عضویت: 1399/06/22

تعداد پست: 33048

اولشم از هم متنفرن/

من همیشع ی صندلی واسم کم بود ،کتم واسم تنگ بود ، کفشام برام کوچیک بود،ساعتم خواب میموند و من ازش جلوتر حرکت میکردم .دنیا برا من جای کوچیکیع ،احساس میکنم همع جا بستس و نمیتونم نفس بکشم، انگار همع این لحظع هارو قبلا دیدم، درختا، صدای ابشار،قورباغه ها، اونارو زمانی میبینم ک در حال مردنم/

1399/09/10

|

17:02

1 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

مرموز

مدیر استارتر

عضویت: 1399/09/10

تعداد پست: 18

اولشم از هم متنفرن/

آره اول هر دو از هم متنفرن بعدش میشن مجنون هم :////

دنیا اونقدر ارزش نداره که بخوای بخاطرش خودتو اذیت کنی . بقیه رو اذیت کن انقدر حل میده

1399/09/10

|

17:28

0 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

______negar______

عضویت: 1399/06/22

تعداد پست: 33048

آره اول هر دو از هم متنفرن بعدش میشن مجنون هم :////

اوهوم/

من همیشع ی صندلی واسم کم بود ،کتم واسم تنگ بود ، کفشام برام کوچیک بود،ساعتم خواب میموند و من ازش جلوتر حرکت میکردم .دنیا برا من جای کوچیکیع ،احساس میکنم همع جا بستس و نمیتونم نفس بکشم، انگار همع این لحظع هارو قبلا دیدم، درختا، صدای ابشار،قورباغه ها، اونارو زمانی میبینم ک در حال مردنم/

1399/09/10

|

17:30

0 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

annahita81

عضویت: 1403/07/16

تعداد پست: 2

سلام یه رمانی هست دختره اسمش نفسه.مرده هم سردار وپلیسه.دختره تویه عکاسی کارمیکنه اتفاقی یه مردی که زخمی وخونیه میبینه.اسم رمان روکسی میدونه؟

1403/07/16

|

16:37

0 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب