من شش ماهمه نگم براتون از ویار حاملگیم و سه چهارماه اول که ماسک میزدم تا ی غذای درس کنم برا خودم مامانم ندارم فوت کرده خونه نادرشوهرم چن کوچه اوبرتره اصن ی بار نگفت بیا اینجا غذا بخور یا برات یه چیزی بفرستم کلا هیچی خیلی حالم بد بود قدی ک پاشدم رفتم شهرستان خونه خواهرم حالا مادرشوهرم مامانش مریض شده رفته شهرستان شوهرش و بچه هاش نرفتن امروز زنگ زدم احوال پرسی میگفت کسی نیس براشون غذا درس کنه منم تا مامانم مرخص نشه نمیام حالا دخترش همسن منه پرستاره سرکار میره منظورش بود تو برو غذا درست کن منم زورم میاد میگم چطو من ایجور بودم محلم نمیداد شما بودید میرفتید ؟؟؟؟
دختر نازم، مامان فدات بشه، مرسی که تکون میخوری و خودتو نشونم میدی عشقم😍😍😍😍 (تاریخ احتمالی مهر ۱۳۹۸) دختر نازم، عشق مامان، توی دی ماه توی سی و هفت هفته و پنج روز اومدی و شدی کل دنیام، همه وجودم، نفسم به نفست بنده دختر زمستونی من الهی مامان فدات بشه.😍😍😍😍😍💕💕💕💕💕💕
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
عزیزم جواب بدی رو با بدی نمیدن به تایپینک های من یک نگاهی بنداز. شما به خاطر همسرت همم قرار نیست شقول قمر کنی هر چی واسه خودتون درس میکنی یک وعده هم بفرست اونجا باور کن همسرت خیلی خوشحال میشه و محبتش دو چندان. و همسرت برات جبران میکنه
هر مشکلی حداقل دو راه حل داره. یک سکوت. دو گذر زمان.
من بودم هیچ کاری نمیکردم براشون تجربه نشون داده هرچی از این کارا کنی واسه خونواده شوهر متوقع تر میشن ...
حرف دل منو زدی گل گفتی
گاهي گمان نميکني ولي خوب ميشود_گاهي نميشود که نميشود که نميشود_گاهي بساط عيش خودش جور ميشود_گاهي دگر تهيه بدستور ميشود_گه جور ميشود خود آن بي مقدمه_گه با دو صد مقدمه ناجور ميشود_گاهي هزار دوره دعا بي اجابت است_گاهي نگفته قرعه به نام تو ميشود_گاهي گداي گدايي و بخت با تو يار نيست_گاهي تمام شهر گداي تو ميشود
اخ اخ دنیا با شماها قشنگی هاشو داره هنوز 😍 خداوند قلب قشنگت رو برات حفظ کنه❤️🙏🏻
😘💓
برای همه احترام قائلم اما لطفا کسی جز استارتر مگر برای پرسش سوال ریپلای نکنه روم🤍بله من کاملا مطلع هستم سایت تبادل نظر هست اما تبادل نظر دونفره رو به چند نفره ترجیح میدم…|•تصور کن نشستی تو یه کلبه قدیمی و بارونی که میباره، بوی نم چوب هارو دراورده و عطرش مستت کرده…تو همین حین که داری از پنجره جنگل بیرون رو نگاه میکنی هم هات چاکلت توی دستت رو جرعه جرعه میخوری…•|قشنگ بود؟ این رویای منه…رویای یه مادر، یک همسر، یک دختر🤍
واقعا درک نمیکنم این همه حجم مخالفت و اینطوری میشه زن و شوهر از هم دور میشن من خیلی وقت ها به خاطر همسرم به خانوادش محبت میکنم چون به هر حال مال اون خانواده هست همسرم هم درک میکنه و همیشه اطمینان پیدا میکنه بهم که هر تصمیمی بگیرم عاقلانه هست نه از روی احساس یا حرص
هر مشکلی حداقل دو راه حل داره. یک سکوت. دو گذر زمان.