بیاین خاطرات جالبی که داشتینو بگین
مثلا من دوس پسرم میدونس که مغازه بابای من وسط شهر
بعد خونمونم نزدیک مغازه بود
بعد یه وقتایی بیشور عمدی میرفت از خیابونی رد میشد که مغازه بابام بود
من همیشه میرفتم زیر صندلی قایم میشدم تا وقتی که برسیم
یه بارم اولین بار بود میرفتیم بیرون
تو کافه من شیک شکلات سفارش دادم بعد نگو لبم نوتلا مالیده بود یکم
گفت لبت شکلات مالیده
منم عین احمقاااااا گفتم نترس رژم 24 ساعتس واقعا نمیدونم چرا اونو گفتم
تازه تو کافه صدای اهنگ خیلی زیاد بود صدای همو خوب نمیشنیدیم رو به روم نشسته بود
بعد قشنگ حس میکردم اون معذبه بهش گفتم خب بیا رو مبل کنار من بشین گفت نه حالا سری اول
فک کنم میترسیده بهش تجاوز کنم