2777
2789
عنوان

امروز عصر رفتم حموم

1243 بازدید | 46 پست

شوهرم گفت میره بیرون در خونه رو قفل کرد بعد ۵ دقیقه دیدم صدای تقه به در حموم میاد بعدم صدای باز شدن قفل در وحشتناک ترسیدم زود اومدم بیرون از حموم و به شوهرم زنگ زدم گفت من الان نیم ساعته رفتم یعنی چی بود 

من فقط دخترم دخترم دخترم‌دخترم‌ زندگیمه اول دخترم بعد برادرم بعد مادرم بعد خواهرم و پدرم رو دوست دارم

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 


2805

ترسوندی منو

       من اینطوریم که احمقم، احمقم، احمقم، یهو دیگه احمق نیستم، مهربونم، مهربونم، مهربونم، یهو دیگه مهربون نیستم، میبخشم، میبخشم، میبخشم، یهو دیگه نمیبخشم، اونجا که یهو اتفاق میفته، شاهد بی‌احساس‌ترین ورژن من هستید..........من از خودم معذرت میخوام بابت ارزش دادن به آدمایی که هیچ گوهی نبودن.                                                             https://harfeto.timefriend.net/17208210717227

لهنتی چرا همون عصر تاپیک نزدی گذاشتی دمه صبح🥴

دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه می‌خواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که می‌خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃   امضامو هفته‌ای یکبار بروز میکنم🤗😍
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792