2777
2789
همسر من هیچ وقت پشتیبان من نیست خانواده خودش همیشه به من ارجح بودند. همیشه راحتی و خوشحالی اونا مقدم تر بوده همیشه فقط این منم که باید موقعیت اونا رو درک کنم . جدیدا از ترس من یواشکی و مخفیانه با خواهرش حرف می زنه ، همون خواهری که به من توهین کرده و فحش داده البته نه رو در رو غیر مستقیم تازه از طریق شوهرش به شوهرم اس ام داده ، حالا شوهرم مخفیانه باهاش صحبت می کنه ... ( با این بهونه که اون بارداره انگار نه انگار که منم بچه شیر می دم ) دلم داره می ترکه تو رو خدا یکی بگه چی کار کنم ؟؟؟؟؟؟؟
تو هم بی خیال شو .... توهین کرده ؟ خوب غلط کرده .... چرا خودتو عذاب میدی ... کینه به دل نگیر ... تو هم با هاش حرف بزن
لباس های خوب و ارایش خوب و شاد بودنت و کنار همسرت بودن و لذت بردن تو از زندگیت خودش اونو ازار میده
به خدا گفتم : اگر سرنوشت مرا نوشته ای چرا دعا کنم ؟
خدا گفت : شاید نوشته باشم هرچه دعا کند
همه همینن والا, بخوای غصه این ایراد مردارو بخوری پیر میشی منم مثل توام ولی نشد کاری کنم کم آوردم الانم مجبورم بگم منم اونارو دوست دارم به خدا فقط تو این شرایطو نداری خیلیها همینن نمیدونم این مردا چه مرگشون شده همه با هم خانواده دوست شدن

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 


یاس جان به نظر من این تفکر که شوهر ادم به خاطر اخلاق بد یا درگیری یا هر چیز دیگه ای خانوداش و کاملا ترک کنه و کنار بزاره غلطه...به نظر من اون حق داره با خواهرش صحبت کنه به هر حال خواهرشه ...باید طوری رفتار کنی که بیاد کنار خودت این کار و بکنه نه از ترس شما یواشکی...
معنی این کار هم کم توجهی به شما نیست عزیزم ..اون به عنوان یه برادر داره وظیفشو انجام میده
از نظرات همتون ممنونم
آبی رنگ جون آخه نمی تونم بی خیال بشم می ترسم همین بی خیالی باعث بشه تا آخر عمر این رفتاراشون رو تحمل کنم . آخه تو خبر نداری چه چیزایی توی گوش شوهرم می خونن ، همش روی من عیب می گذارن البته همیشه این مشکلات از زمانی که ما یک خوشی یا مسافرتی یا پیشرفتی داشته باشیم ، پیش می یاد ... من با اونا کاری ندارم نمی خوام هم شوهرم با اونا قطع رابطه کنه من فقط دلم می خواد یک مردونگی از خودش نشون بده و بگه تا از دل زن من در نیاوردین باهاتون حرف نمی زنم ، فقط دلم می خواد برای یک بار هم که شده روی من تعصب داشته باشه همونطور که روی اونا داره ... راه حلی به ذهنم نمی رسه از دعوا هم خسته شدم ...
جالبه من هیچ وقت از شوهرم انتظار نداشتم با خواهر یا مادرش صحبت نکنه چون خیلی سخته یکی ازم این انتظارو داشته باشه.حتی موقعی که باهاشون قهرم.
سلامتی عشق “مادر” که هزار بار دلشو میشکونی ولی وقتی بعد از مدتی صداش میکنی مامان میگه جانم مامان …. !!!
رعنا جون حتما تو باهاشون مشکل نداری ، من اینجوری می خوام بفهمن که اشتباه کردن ، تو خودت رو بذار جای من شوهر خواهرش به شوهرم اس ام داده که زنت فلان و فلانه ، البته قبلا هم با زنش هماهنگ کرده بوده ، خودش اعتراف کرده ... خیلی هم بی انصافی کرده چون من تا به حال هیچ حرفی ازش نزدم و به اصطلاح غیبتش رو نکردم نمی دونم کی اونو پر کرده .... راستی بگم من مهندس کامپیوترم و کار خوبی دارم و شوهر خواهرش دیپلمه است و زنش هم بیکار ... می خوام بگم اصلا در حد من نیست که بخواد به این راحتی بهم توهین کنه ... البته شوهرم اول باهاشون قهر کرد ولی بعد از یک ماه و نیم دل خواهرش براش تنگ شد و اومد دم در خونه ولی بالا نیومد فقط دم در توی ماشین با شوهرش نشست که آشتیشون بده یعنی من آدم نیستم ... و از اون به بعد شوهرم باهاشون حرف می زنه و من حرف نمی زنم و خونه شون هم نرفتیم ... ولی نمی تونم ببینم شوهرم بدون توجه به من با اونا بگه و بخنده ....
سلام به همه خانمهای خوب که دنبال بهتر بودن هستن
اگه دوست دارین اینجا م تشریف بیارین
http://ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=129882&PageNumber=12

موضوع بحث : چه فنونی برای همسر داری بلدین ، لطفا به هم یاد بدین
یاس عزیزم مردا همینن دیگه
منم چیزی بعنوان یک روح در دو بدن ندیدم تو رابطه خودمون
شوهر منم همیشه خانواده ش به من مقدم بودن
هر تصمیمی گررفتیم لحظه اخر نظرشو عوض کردن در حالیکه اصلا به اونا مربوط نبوده....
خلاصه همه جوره وقتی توی دوراهی میمونه اونا رو انتخاب میکنه..
چه میشه کرد؟؟؟؟؟
بانوی مهتاب جون می دونم چی می گی ولی من تازه حدود 3 ساله که ازدواج کردم ، در قبال پدر و مادرش منم نظرم مثل توئه برام مهم نیست که اونا برنده باشن بارها هم کوتاه اومدم ولی در مقابل خواهر و شوهر خواهرش نمی تونم کوتاه بیام ... الانم از دیروز که دیدم داره یواشکی با خواهرش حرف می زنه باهاش حرف نزدم به خدا دیروز تصمیم گرفته بودم قهر کنم برم خونه مامانم ولی بعد پشیمون شدم ... من مشکلم اینه که هر بار سر این موضوع باهاش صحبت می کنم بهم حق می ده ولی باز کار خودشو می کنه از دیروز هم چند بار جلو اومده برای آشتی ولی دیگه هیچ احساسی نسبت بهش ندارم ... راستش رو بخوای خودم هم نمی دونم چی راضیم می کنه ولی تنها خواسته ام اینه که به خاطر من قدمی برداره .... و اونا رو مجاب کنه که هر کی منو می خواد باید زنم رو هم بخواد .... خیلی دلم گرفته .... لطفا یک راهی به جز کوتاه اومدن پیش پام بگذارین ......
عزیزم با یه مشاور با تجربه در این زمینه صحبت کنی خیلی بهتره یه جلسه بری حله تازه مشاوره تلفنی هم هست
23584444 کمکت می کنن
اما در مورد یک روح در دوبدن بگم که این فقط یه رویاست و اصلا تفکر اشتباه تو هستش تازه اگرم واقعیت داشت این که فهموندنی نیست فهمیدنیه
کلاْ افرادی که ازدواج میکنند دو دسته اند . آنهایی که از جانشان سیر شدند و آنهایی که قصد جان دیگری را دارند
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز