2777
2789

بچه ها مجرد بودم رفتیک شهرستان یکی دید منو خوشش اومد اما اطرافیان گفتن این دختره خانواده داره وضعشون خوبه تقریبا این میتونخ شوهر خوب کنه تو بیا فلانییو یعنی دختر خالکو ک بمده خدا خالم فوت کردخ بود وضعشونم بد بود بگگیر اوناهم گفتن اوکی منم از ته قلبم خوشحال شدم براش خلاصه

عزیزم اشتباه تایپی زیاد داشتی 

تو اکثر تاپیکام سعی میکنم اگه چیزی بلدم یادتون بدم یا چیزای خوب رو باهم فرهنگ سازی کنیم باید دست به دست هم بدیم و همدیگرو آگاه کنیم.ما زنیم. از ما قوی تر فقط خداست. راستی اگر قابل دونستید اینستا فالوم کنید shaghayegh_pourahmadi@

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

ینی دخترخاله تورو بگیره؟

در حقیقت ما همه«بشر» بودیم ،تا اینکه«نژاد» ارتباطمان را برید،«مذهب» از یکدیگر جدایمان ساخت،«سیاست» بینمان دیوار کشید و« ثروت» از ما طبقه ساخت...! لطفا لایک نکنید

گفتی لایک کن

دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه می‌خواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که می‌خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃   امضامو هفته‌ای یکبار بروز میکنم🤗😍

رفتن گرفتتش

خلاصه عقد کردن بابای پسره هم بابامو میشناخت تو باز ۴ ۵تا مغزه داشتن بابامم همسایشون بود ولی بابام تو مغازش نبود مغازه داده بود اجاره اوناهم بابای پسره گفت خودت دختز نداری بابام الکی گفت نه دوتا پسر دادرم

گفت حیف شد اگ داشتی دخترتو میگرفتیمو اینا خلاصه اومدن گرفتن دختر خالمو

چه عجیب انگار لباس میخریده گفتن اونو نگیر اینو بگیر اونم گرفته چقد این و اون شد😂😂

منکه نفهمیدم کی به کیه🤔

تویی ده نظرت مخالفه و دعوا داری..ریپ نکن..تو تاپیکمم نیا حوصلتو ندارم😏
گفتی لایک کن

امضاتو دوست داشتم کلی خندیدم ممنون

سر بزنید به اینجا☺اللهم عجل لولیک الفرج به حق زینب کبری(س)ما بیهوده به این دنیا نیومدیم یه توصیه دوستانه :برید بگردید ببینید هدف آفرینش و خلقت خودتون چیه برای اون زندگیتون بسازیدostad_shojae@اینجا کمکتون میکنه.              قربون غریبیت آقا😔.                                      پاشدم عائله پیداکردم از خودم فاصله پیدا کردم ؛ سعی کردم به تو مشغول شوم حیف شد مشغله پیدا کردم ؛ آقا....من سر اینکه به تو دل دادم با همه مسئله پیدا کردم...! در نمازم خم ابروی تو را در قنوتم گله پیدا کردم ؛ انتظار این همه انصاف نبود مُردم فیصله پیدا کردم.        آزادی؛ اگه تعریفت از آزادی اینه که خودتو مثل نمایشگاه به همه نشون بدی!  بدان این تو نیستی که آزادی ؛ این بازدید از توئه که آزاده... همون که بالاش مینویسن: بازدید.برای‌عموم‌آزاداست.
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز