خوش به حالتون چقد سوپرایز داشتید.. من که کلی زحمت کشیدم آخرش..
با کلی زحمت از صبحش کیک درست کرده بودم و کادو هم گرفته بودم.. عصر منتظر اومدنش بودم و میخواستم به خودم برسم که تلفن زنگ زد
مادر همسری بود و منم نمیدونستم چی بگم درنتیجه عادی برخورد کردم ایشونم طبق همیشه چون شهر دیگه هستن معمولا تلفن یه ربعی طول میکشه.. همینجور پای تلفن بودم که شوهرم رسید خونه
اولم گشنه ش بود یه راست رفت سریخچال منم چون نمیخواستم در این حالت کیک و ببینه در یخچال رو گرفتم
دیگه خودش فهمید چه خبره رفت نشست تا بلاخره چنددقه بعدش تلفن تموم شد و جشنمونو گرفتیم.. خوشحال شد ها ولی من خودم خورد تو پرم بنظرم خیلی بی مزه شد اصن فک نمیکردم دقایق آخر همچین چیزی پیش بیااد