2777
2789
عنوان

آیین مادرشوهرداری

3632 بازدید | 21 پست
این بحث برای خانم‌های جوان خیلی داغ است. وقتی به تالارهای گفتگوی خانوادگی سر می‌زنید، علاقه‌مندان زیادی را در آنجا می‌بینید. وقتی پای صحبت خانم‌ها می‌نشینید هم حرف‌های زیادی هست که مورد مشورت قرار می‌گیرد، اما مردم‌داری، شوهرداری، همسایه‌داری، خانواده‌داری و همین‌طور مادرشوهرداری هم فوت و فنی دارد که باید آن را بیاموزید. اگر شما با همه افراد روابط خوبی برقرار می‌کنید و هنر ارتباط برقرار کردن را دارید، بعید نیست که روابط خوبی نیز با مادر همسرتان داشته باشید زیرا ارتباط یک مهارت اجتماعی است. اما پیش از هر چیز خوب است مادرشوهر را بشناسید.


مادرشوهر کیست؟
گرچه این سوال، ساده به نظر می‌رسد، اما ظرافت‌هایی دارد که باید به آن توجه کرد.
اول این‌که مادرشوهر یک خانم است. بنابراین او هم مثل شما روزی مادرشوهر داشته و اگر بخواهید او را دور بزنید یا عروس‌بازی در‌بیاورید زود می‌فهمد، زیرا 4 تا پیراهن بیشتر از شما پاره کرده و مدت‌هاست که نقش عروس را بازی می‌کند.

دوم این‌که او هم یک انسان مثل شماست. این را گفتم برای این‌که بدانید برخی، مادرشوهر‌ها را دارای قدرت‌های اسطوره‌ای می‌دانند که چندان واقعی نیست. نسترن عروس 20 ساله‌ای است که در اولین مواجهه با مادرشوهرش زده بود زیر گریه، چون آنقدر دچار ترس و لکنت شده بود که نتوانسته بود اثر مثبتی از خود به جای بگذارد و کاملا خود را درمانده حس کرده بود.


مادرشوهر یک مادر است
مادر بودن با دلسوز بودن و مهربان بودن توام است. نرگس یک مادرشوهر 52 ساله است. او می‌گوید: ما هم زن هستیم و می‌دانیم عروس چه توقعاتی دارد، اما نمی‌توانیم راحت پا روی دل خود بگذاریم. اگر تازه‌عروس‌ها مادر شدن را تجربه کرده بودند، ما را بهتر درک می‌کردند. آدم دلش برای بچه‌اش که یک عمر بزرگش کرده تنگ می‌شود. از بی‌تجربگی عروس نگران می‌شود که مبادا زندگی‌شان سخت بگذرد. از تازه کاری داماد نگران می‌شود که مبادا در زندگی کم و کسری داشته باشد. اگر می‌بینید مادرشوهری زیاد سراغ عروس و داماد را می‌گیرد از بدجنسی نیست؛ کمی مربوط به کنجکاوی‌های زنانه است و بسیاری به خاطر دلنگرانی‌های مادرانه.

مادرشوهر دل نازک است
نیره ساجدی، روان‌شناس خانواده می‌گوید:‌ مادرشوهر همیشه آن شخصیت با صلابت و قدرتمندی نیست که شما در تلویزیون دیده‌اید. خیلی از مادرشوهر‌ها از نسل قبلی و خانواده سنتی آمده‌اند. در خانواده‌های سنتی گاهی زنان بالاترین ظلم را به یکدیگر روا می‌داشتند. بانویی نزد من آمده بود و از عروسش گلایه می‌کرد و می‌گفت:‌ مگر من آدم نبودم. 15 ساله بودم که عروس شدم و در این سن و سال زمستان که می‌شد مادرشوهرم رخت همه خانواده را جمع می‌کرد و می‌داد من لب حوض بشویم. گاهی هوا اینقدر سرد بود که به محض پهن کردن رخت‌ها همه یخ می‌زدند. حالا اگر عروس و پسرم به خانه ما بیایند عروسم مثل مهمان رفتار می‌کند و از جایش تکان نمی‌خورد و سهم خود را در همکاری با خانواده ادا نمی‌کند.

این روان‌شناس می‌افزاید: گاهی مادرشوهر مادر رنج‌دیده‌ای است که از فرزند خود جز پرخاش ندیده و حالا که می‌بیند پسرش وقتی به ثمر نشسته همه کارهایی را که از او دریغ می‌کرده در حق همسرش روا می‌دارد، دلشکسته می‌شود و گاهی خود را با عروس مقایسه می‌کند و می‌خواهد جایگاه خود را در مقابل عروس بازتعریف کند. گاهی نیز همه این کارها به خاطر دلتنگی است و یک رفت و آمد ساده ولو برای نیم ساعت می‌تواند این دلتنگی‌ها را کاهش دهد.

شما اگر کمی دقت کنید همه این تشویش‌ها را در مادر خود نیز می‌یابید. البته واکنش افراد یکسان نیست، اما چیزهای دیگری نیز در این رابطه مهم است.


خوشبختی درون شماست
با عروس خانم‌های زیادی برخورد کرده‌ام که از مادرشوهر چنان گلایه می‌کنند که گویی پرنده خوشبختی آنان را در قفسی حبس کرده و جلوی هر نوری را در زندگی آنان گرفته است. در حالی که مشاوران معتقدند خوشبختی در درون شما یافت می‌شود، نه در دستان شخصی دیگر.

بنابراین اگر خوشبختی و شادی و آرامش خود را وابسته به یک عامل بیرونی نکنید، چیزی آن را برهم نخواهد زد. ما آدم‌های بیرون از وجود خود را نمی‌توانیم کنترل کنیم. ممکن است مادر شوهر یکی از آنها باشد، ولی ما بدون کسب توجه او نیز می‌توانیم خوشبخت باشیم.


برنامه‌ای برای دل خودتان
اگر حس می‌کنید مادرشوهرتان دوست دارد هفته‌ای یک بار با شما ملاقات داشته باشد و شما می‌توانید این خواسته را برآورده کنید با همسرتان مشورت کنید و ابتکار عمل را به دست بگیرید.

مهربان محمدی، بانوی 27 ساله‌ای است که از ناخشنودی مادرشوهرش کلافه است و می‌گوید هر کاری می‌کنم مرا دوست ندارد و هر وقت او را دعوت می‌کنم از برخوردهایش ناراحت می‌شوم و حس می‌کنم او مرا بازیچه خود قرار داده است و در دل به ناراحتی‌هایم می‌خندد.

نکته همین جاست. نباید پیشداوری و قضاوت کرد، اما باید مسوولانه و برنامه‌ریزی شده عمل کرد. شما برنامه‌ریزی کنید و طبق برنامه او و برحسب وظیفه با وی رفت و آمد کنید و هیچ توقعی نداشته باشید. مطمئنا او نیز بزودی نرم خواهد شد. شما نیز آسوده‌اید که دارید طبق برنامه خود عمل می‌کنید و بازیچه دست کسی نیستید.

همسرتان را متقاعد کنید که خودتان باید برای زندگی خود تصمیم بگیرید. نه خانواده شما و نه خانواده همسرتان نمی‌توانند در زندگی شما تصمیم‌گیرنده باشند، اما در صورت نیاز، آنان بزرگ‌ترهای باتجربه‌ای هستند که بهترین مشورت‌ها را می‌توانید از آنان بگیرید.


اعتراف‌گیری نکنید
فراموش نکنید خانواده شما و خانواده همسرتان از آدم‌های معمولی‌اند که البته جایزالخطا هستند. بابت این اشتباهات و خطاها مچ‌گیری نکنید و نکوشید همسرتان را قاضی کنید. این کار، او را بین شما و خانواده‌اش قرار می‌دهد و کار خوشایندی نیست.

عروس وظیفه‌شناسی باشید، ولی برای جلب توجه خودکشی نکنید. لازم نیست دست به هر کاری بزنید که از شما راضی باشند. گاهی زمان همه چیز را حل می‌کند.یعنی با استفاده از مهارت‌های زندگی و ارتباطی در بستر زمان می‌توانید ارتباط خود و خانواده همسرتان را بهبود بخشید.

در آخر تاکید می‌کنم که دنیا خیلی بزرگ است و قرار نیست همه مردم آن شما را دوست داشته باشند. در واقع مهم است که خودتان حتما خودتان را دوست داشته باشید و شاخص‌های انسانی را در روابط خود و مادر همسرتان در نظر بگیرید و منصفانه هر کاری که برای مادر خود می‌کنید برای او هم بکنید. گاهی اگر لازم است رهنمودهایش را با احترام گوش دهید و نشان بدهید که به کار می‌بندید. احترام، احترام می‌آورد و عشق جواب عشق دریافت می‌کند اما اگر این اتفاق نیفتاد، شما به آخر دنیا نرسیده‌اید.


گردآوری:گروه سبک زندگی سیمرغ
ممنون عزیزم. خیلی خوب بود. البته من با این قسمت آخرش که" هر کاری که برای مادر خود می‌کنید برای او هم بکنید" موافق نیستم. مگه آدم می تونه هرکاری برای مادر خودش می کنه برای او هم بکنه. به نظر من اشکال ما هم همینجا است. ما توقع داریم مادر شوهرمون ما رو مثل بچه ی خودش ببینه و اون هم توقع داره ما اون رو مثل مادر خودمون. اما این شدنی نیست به نظر من. البته خوشحال می شم نظر بقیه ی عروس ها رو هم بدونم.

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 


سلام سادی جون مرسی مطلب جالبی بود اما من هم با نظر روشنک موافقم ما هیچوقت نمی تونیم کاری رو که برای مامانمون میکنیم برا مادرشوهرمون هم انجام بدیم اولآ هیچوقت نمی شه همون رابطه عاطفی که بامادرمون داریم رو با مادر شوهرمون برقرارکنیم ثانیآ مگه مادر شوهرمون همون کارایی رو که برا دخترش انجام میده برا ما انجام میده!!!!
زندگی بدون عشق ومحبت هیچ معنایی پیدا نمیکنه
2805
بچه ها من دیروز خونه مادر شوهرم بودم یه اشتباهی کردم از اونجا رفتم آرایشگاه موهامو رنگ ومش کردم ، به محض اینکه منو دید گفت 20000 تومن به حقوق شوهرت اضافه شده فوری خرجش کردی این در حالی که من خودم شاغل هستم قبل از همسرم از خونه میزنم بیرون بعد از اون بر می گردم ولی همشه می گه پسرم خستس، البته از اونجایی که آدم کینه ای نیستم موقع برگشت روبوسی کردم اونم گفت به دل نگیر شوخی کردم خلاصه از دیروز تا خالا صد دفعه این حرفش تو ذهنم میادو میره، اگه دختر خودشم بود همین حرفو میزد؟
سلام
جدا من نمی دونم باید با مادر شوهرم چه رفتاری داشته باشم باید هر چی میگه و هر کاری میکنه هیچی بهش نگفت همش باید باهاشون با احترام رفتار کرد اگه خدای نکرده یه وقتی یه عکس العملی از خودمم نشون بدم (جواب نه ها عکس العملللللللللللللللل با زبان تن ) پدر منو درمییاره با هزار بار تیکه انداختن بی محلی کردن زیر آب زدن بین پدر شوهر و............... با آدم
نمی دونم چه کارش کنم شده معضللللللللللللللللللللللل زندگیم همش مثل یه زنجیر پهن و ضخیم بهم وصله ازم جدا نمیشه
فقط از خدا می خوام کمکم کنه شما دوستان هم اگه راه حلی دارین منو راهنمائی کنید
سلام دوستان ببخشید دیگه این نی‌نی همه وقتمو گرفته راستش خیلی‌ سخته اما شدنیه شیلان جون زیاد سخت نگیر من این جور وقتها به این فکر می‌کنم که طرف حواسش نبود و سوتی داده و بد هم توی دلش پشیمون از حرفش یا من خیلی‌ حساسم که به دلم میگیرم اینجوروقتا تسبیح واردر براش استغفار کن اونوقت میبینی‌ دلت چطوری نرم می‌شه
سلام sadii جون
مطلب خوبی بود . سوال من در مورد قسمت رفت . آمد است که نوشته بودی طبق برنامه او رفت و آمد کنید . من 7 سال و نیم است که ازدواج کردم و طبق برنامه کاملا آزاد مادر شوهرم با ایشان رفت و آمد کردم .اما عزیزم من و شوهرم جوانیم و هر دو در زمینه تحصیل و کار فعال. پس وقت آزاد خیلی کمی داریم ولی ایشان و 5 تا دخترشان همه خانه دار و بی کار و بی عار . حتی کار منزلشان را کارگر انجام میده . وقتی میان منزل ما حداقل 15 تا 20 روز اقامت دارند و نوقع دارند ما هم دست به سینه در خدمت ایشان باشیم که تا الان هم از ترس مشاجره و متلک همین بوده ولی من دیگه طاقت ندارم . اگر شما مرد میدان هستید من را راهنمای کنید با این حملات زمین به زمین چطوری کنار بیام؟
پس کی به مادر شوشو ها ایین عروس داریو باید یاد بده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من که برام تجربه شده هر چی خودتو بیشتر برای مادر شوشو کوچیک کنی بیشتر سوارت می شه و ازت توقع می کنه پس بی محلی و کم محلی براشون بهتره
می شه برای مادر شدنم صلوات بفرستین 
سلام
مطلب خوبی بود. اما منم موافقم که آدم نباید انتظار داشته باشه مادر شوهرش مثل مامانش دوستش داشته باشه. همون طوری که ما هم هیچ وقت نمینونیم مادر شوهرو مثل مادر دوست داشته باشیم. اصلا دلیلی هم نداره. مگه اگه اندازه مامانمون دوستش نداشته باشیم یعنی اصلا دوستش نداریم؟؟؟؟!!!!!
خوب آدم هرکسی رو تو زندگیش به اندازه ای که لیاقتش رو داره دوست میداره و احترام میکنه. اگه یه مادر شوهری خوبه و فهمیدس و دلسوزه عروس هم به همون میزان باید خوب باشه اما چه دلیلی داره که با مادر شوهری که دایم نیش میزنه و اذیت میکنه مثل مادرمون رفتار کنیم؟؟؟؟؟
مادر شوهر هیچوقت مادر خود آدم نمیشه.بیست روزه که زایمان کردم مادر شوشو تازه دیشب از شهرستان اومده نوه شو ببینه هنوز از راه نرسیده بهم میگه دختر این چیه که تو زاییدی چقدر لاغره شیر نداری بهش بدی حتما شیرت تلخه،قدیما هیچی نداشتیم بخوریم الان که همه چیز هست و میخوری اینو زاییدی؟ مثل خودت سیاه ......پسرم وزن تولدش 3 کیلو بوده))با این حرفاش دلمو شکست بغض راه گلومو گرفت به حدی که داشتم خفه میشدم اما احترامشو نگه داشتم و حرفی نزدم هیچوقت هم ازش پیش شوشو شکایت نکردم .شوشو که داشت پوشک نی نی رو عوض میکرد مادرش بهم میگه تو که نمیتونی بهش برسی چرا زاییدی؟حالا که زاییدی بهش توجه کن ...........با خودم گفتم حتما اون نمیدونه که پسرم تمام زندگی منه والا این حرفو نمیزد.نمیدونم چرا هی قصد داشت با حرفاش آزارم بده مطمئنا زخم این این حرفاش تا ابد رو دلم میمونه.قراره یک هفته خونمون بمونه.از خدا خواستم که بهم صبر بده.
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

افسردگی

mamalbamaram | 1 دقیقه پیش
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز