2777
2789
عنوان

متولدین اسفند 89

| مشاهده متن کامل بحث + 662749 بازدید | 13977 پست
منم امروز واکسن سمر زدم ولی فکر کنم این بهداشت چشمش زدن. اخه هی تعریف کردن ازش که چقدر قدش بانده و اینکه اصلا گریه نکرد فقط چندبار گفت آخ آخ !
وقتی اومدیم خونه یکم بازی کرد بعد رفت سراغ یه میزی که یه کشو کوچولو داره منم معمولا توی کشو یکم خوراکی می‌گزارم که وقتی باز بکنه ذوق میکنه و میگه بهبه و میخوره خلاصه کشو کشید و کشو محک دراومد افتاد روی پاش دیدم ناخن پاش از وسط شکسته و یکم هم گوشت پاش جدا شده و کلی خون اومد منم که دیگه در حال غش بودم سریع با مامانم بردیمش درمانگاه و پانسمان کردن.
خلاصه اینکه اینقدر از زدن واکسن می‌رسیدم و نگران بودم خدا گفت بیا میتونه اتفاقاتی بدتری هم بیفته. الانم مثل یه فرشته کوچولو خوابیده. فقط نگرانم که میتونه درست راه بره یا نه.
حال همه ما خوب است اما تو باور نکن.

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



جانم سمر که پاش اوف شده. مگه کشو خیلی سنگین بود؟؟
یکی از کابینتای آشپزخونه مامانم اینام همیشه نگرانم میکنه. گاهی گه بازش میکنی امکان افتادنش هست. همش میترسم مبادا بی افته رو پای بچه م.
سلام،من اومدم به طرفداری از مژگان و...
خیلی از شماها وقت زیادی برای نت اومدن دارید،خود من به شخصه اینطور نیستم،وقتی هم میبینم بچم اذیت میشه فقط وقتی خوابه میام
ولی اکثر اوقات مواقعی میام که یه مشکلی داشته باشم که ازتون راهنمایی و کمک بخوام ،به خاطر همینم خیلیییییییییییییییییییییییییی ناراحت میشم که پستمو نادیده میگیرید،وگرنه دنبال تعریف از خودم یا بچم نیستم،ترجیح میدم اون وقت رو برای وبلاگش بذارم.
واما مژگان و امثالهم،اتفاقا مادر خیلیییی نگرانیه که به کوچکترین چیز بچش حساسه،وگرنه مادر غر غرویی نیست،همین که با این سختی ها میخواد یه نی نی دیگه برا پارمیس بیاره مادر نمونه بودنشو میرسونه...
ضمنا همه مادرها زحمت میکشند ولی بعضی بچه ها زحمت بیشتری دارند،وخیلی از اطرافیان کمکند و خیلی ها هم ....
الان یکی از دوستای من با اینکه بچه خیلییییییییییییییییی آرومی داره نصف بیشتر کار بچه رو مادرش میکنه و بقیه رو همسرش،حتی وقتی میخواد بره تو اتاق بهش شیر بده یکی باهاش میره،ولی یکی دیگه تو شهر غریب و....
وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی وَ لْیُؤْمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ(186) آپلود عکس رایگان و دائمی
سارا : مایا -3 بهمن(7ماهه) - 1900 - 40 ..................................
سعیده : محمد امین- 19 بهمن-3440 - 50 ................................18 ماهگی *10.250کیلو * قد 83.5
زهرا : رایان - 22 بهمن - 3250 - 51 .......................... ...............
یاس نقره ای: مهدیه زهرا-23 بهمن- 2530-45.5........................... 18 ماهگی*11.800 کیلو*قد 83*
ملی: مایا - 26 بهمن - 3100 - 50 ............................................. 18 ماهگی 10.300 کیلو و 82 قد
مامان فندق : شایلین , 1 اسفند , 3120 , 52............................... 18 ماهگی *11 کیلو* قد 83
نگار : محمد یحیی - 1 اسفند -3300 - 50....................................
لیلا : پوریا - 1 اسفند 3450 - 49 ................................................18 ماهگی 12.800* قد 88*
مهراوه : محمد آئین - 2 اسفند -3250 -52 ...................................
مامان ساراو حسین: محمد حسین- 2 اسفند- 3500- 51 ................
پانی : بهداد- 5 اسفند - 3450 - 51 ........................ ...................
ماتار : سمر 7 اسفند - 3500 - 50 ....................... ...................... 18 ماهگی *11 کیلو * قد 89
فهیمه : صدرا 7 اسفند - 3100 -50 ............................................
دیبا : محمد _ 7 اسفند _ 3کیلو _49 ........................................
گندم طلا : محمد رضا-10 اسفند -4450 و 57 .............................. ...
مونا : آرن - 11 اسفند - 3100-48................................................
migmig: نورا - 14 اسفند -3090 گرم - 50.............. .....................
فریناز : برسام - 14 اسفند -2700 - 48................... .....................
الی : آرشیدا -15 اسفند - 3450- 48 .................. ....... ...............
نازیلا : سامیار - 15 اسفند -4860 - 56........................................
رویا : ایلیا _ 16 اسفند _ 2720 _47 ......................................
نگین : مبین 17 اسفند- 3450-51..............................................
رویا : کیان- 17 اسفند -3440-51............................ ...................
مژگان : پارمیس - 21 اسفند -2640-47-......................................
فرانک : النا - 24 اسفند - 2550 - 49 ...........................................
سمیرا : سارا-1 فروردین -2650 , 49...........................................
سمانه : ساینا -1 فروردین -3800 -50.................................... ....
لیلی : هایا - 2 فروردین - 3550 -50 ...........................................
ریحانه : امیرطاها -6 فروردین - 2770 - 47 .................................
وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی وَ لْیُؤْمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ(186) آپلود عکس رایگان و دائمی
راستی منم دارم بدنم رو تقویت و ایمن میکنم که انشاالله بریم تو خط نی نی بعدی....
تو رو خدا برام دعا کنید دو قلو ذختر پسر باشه،البته اگه خدا صلاح بدونه
وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی وَ لْیُؤْمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ(186) آپلود عکس رایگان و دائمی
چطوری سمانه؟خوش گذشت سفر؟گل خانوم چطوره؟

ملی جون چه کنم بچه داری دس تنها هستم نمیرسم بیام کلی عکس دارم وقت نمیکنم بذارم عکسای مایارو دیدم ماشاالله نمکه...

مژگان جون منم زیاد اختلاف سنی باهات ندارم....بابا بیکاری بچه برا چته دیگه..هههههههه خدا قوت

عزیزم النا چه باحاله کاراش

بترکه چشمشون...الهی عزیزم سمر جون..ایشالا زودتر خوب شه ماتار

مژگان مبینم بلده بگه ماما بابا میگیم هاپو چی میگه میگه هوهو هواپیما چی؟میگه حواااااا ولی کیفی...هروقت دلش بخواد یه بار میگه دفه بعد دیگه خودمونم بکشیم نمیگه یا خیلی بهش فشار بیاد منو صدا کنه

پس منمباید تخم مرغ مبینو کم کنم
دوستانی که تو این نعطیلات تهران هستن ، سورپرایز


لیست و آدرس کافی شاپ های تهران
http://foodclub.ir/Topic.aspx?TID=1272


لیست و آدرس سفره خانه های سنتی تهران
http://foodclub.ir/Topic.aspx?TID=1270


لیست و آدرس پیتزا فروشی و فست فود های تهران
http://foodclub.ir/Topic.aspx?TID=1269
سلااااااااااااااااااااااااااااااام

سمانه جون رسیدن بخیر خیلی با حال بود سایتی که معرفی کردی

مرسی ترانه جون نه بابا ملی ناراحت بشه؟ اصلاً حالا بیشتر باهامون باشی به اخلاقای بچه ها آشنا میشی مثلاً همین ملی هم بلا هم شوخ هم انرژی مثبت منتها اینجا چون آدم تایپ میکنه نمیتونه لحنش رو هم بذاره ولی رفته رفته که بیشتر همدیگه رو میشناسه و میبینه متوجه میشه که منظور ش چی بوده. گلم خیلی خوشحالم که دوستی مثل تو به جمعمون اضافه شده فکر میکنم بتونیم دوستای خوبی برا هم باشیم

مرسی سعیده والله من خودم دنبال یه مشاور دیگه هستم منتها از ترس شوهرم و بچه ها صدام در نمیاد که میگن حساسیت به خرج نده . واقعیتش اگه برسام باهوش باشه هم من نمیخوام به بچه ام برچسب باهوش بودن بزنم چون میدونم که در آینده مشکل براش ایجاد میشه هم از لحاظ فشار های اطرافیان هم از جهت سرخورده شدن خودش

وای انیس خدا نکشتت برسام هم تا کاغذ خودکار میبینه میگه نی نی بعد خودش 2تا نقطه میذاره یعنی چشم چشم بعد اونورتره صفحه خط خطی میکنه یعنی دو ابرو ولی بقیه رو دیگه قاطی پاتی هی دایره میکشه
ماشالله النا جونم خوش خوراکه انیس جون عمه خدا بیامرز منم این چیزایی که میگی رو دوس داشت

ملی جون آی گفتی برسام هم بعضی موقع ها آی لج منو در میاره ولی ماشالله بزنم به تخته روم بدیوار چشم حسود کور هزار ماشالله ... غذا خوردنش خیلی عالی شده خیلی میخوره فقط نمیدونم چی کارشون میکنه یه ذره جون نمیگیره

بچه ها برسام همه ی دیوارامونو خط خطی کرده جواب صاب خونه رو چی میخوام بدم

الهی بمیرم واسه سمر نازم وای دلم ریش شد ماتار جون ولی یه چیزی بگم فکر کنم بچه ها یا خیلی صبورن یا درد حالیشون نیس منم چند بار دیدم بریام ناخنش یه گوشش کنده شده خون اومده ولی برسام اصلاً یا به روی خودش نیاورده یا اصلاً متوجه نشده
مرسی یاس جون بابت شماره
یاس جون به نظرم من بچه ها سعی میکنن به مژگان جون انرژی مثبت بدن من خودم از این حرفای بچه ها حتی وقتی به مژگان جون میزنن خیلی استفاده میکنم یادم میفته که به چیزای مثبت هم فکر کنم وقتی اینجا میایم اتفاقاتی که افتاده رو تعریف میکنیم کسی دنبال تعریف از خودش و بچه اش نیس به نظرم یه جور آدم خودش تخلیه روزانه میکنه نوشتن خیلی تاثیر داره و وقتی مثبت مینویسی مثبتم میشی خیلی روانشناسا توصیه میکنن که احساسات روزانه تون رو بنویسید مثلاً همین جریان مشاوره برسام این نوشتنه باعث شد من بتونم حرفا و چیز ها رو ذهنم دسته بندی کنم و بچه ها خیلی کمکم کردم

من از دوستای خوبم اینجا یاد گرفتم که از کنار مشکلات آسون عبور کنم و از کنار خوشی ها به سختی و سعی کنم بزرگشون کنم

هیچ وقت یادم نمیره قبل از عید حالم خیلی بد بود و از لحاظ روحی تو شرایط بدی بودم و یه شب انقدر بچه ها با هام ابراز همدردی کرده بودن به قول معروف بهم تلنگر زدن که واقعاً پست سیستم گریم گرفت

بچه ها ببخشید سرتون رو درد آوردم من یه ذره آدم احساسی هستم و دوس دارم که احساساتم رو نشون بدم خیلی دوستون دارم دوست جونا
وای بچه ها خوب همه بچه ها تو این سن کلماتی رو میگن ولی برسام دو سه تا کلمه اختصاصی داره که من نمیدونم از کجاش در میاره

گیبی: ماشین و متعلقات ماشین میگه گیبی اعم از چراغ دزد گیر بوق خود ماشین

آلس(aleth): خونه ای که با پتو یا ملحفه براش درس میکنیم! پدرم در اومد تا این یکی رو فهمیدم

آع آع: ساعت اینو زود فهمیدم

تا میگیم جاییمون درد میکنه فوری میاد بوس میکنه حتی وقتی با هم دیگه حرف میزنیم مثلاً اونروز من با مادر شوهرم حرف میزدم مادر شوهرم گفت آرنجم درد میکنه دیدیم از اون سر اتاق گوله کرد بدو بدو اومد آرنجشو بوس کرد جالب اینه که وقتی خودشم میخوره زمین جایی که درد گرفته رو بوس میکنه



اوو ... یاس نقره ای می بینم که اوضاع خدا رو شکر مرتبه و فکر نی نیای بعدی هستی! خدا کنه هر چند تا بخوای با هم بیاد :)) ... (توصیه های مقام معظم رهبری رو جدی گرفتی ها !!!!)

وای الهی برسام چه بانمکه فریناز ... تو چیکارش داری بابا ... می گم که من خیلی خیلی بچه لاغز و کوچولویی بودم ولی خواهرم خیلی گنده و هیکلی بود :))) ... الان هیکلمون یکیه . تازه من 6 کیلو اضافه وزن دارم اون نداره ! نگران نباش .

راست می گی ... بلاهایی که سر هایا اومده اگه سر من می اومد ها تا دو روز جیغ می زدم ... ولی بچه ها انگار درد کمتری رو احساس می کنم (کرم خدا !) ... تازه جای زخماشون هم خیلی زودتر خوب می شه ... سمر جونم زود خوب می شه خیالت راحت ماتار.
http://www.womenshealthmag.com/
سلام بچه ها. صبح به خیر. ما دیروز از سفر اصفهان برگشتیم. شکر خدا خوب بود و به ملودی هم خیلی خوش گذشت. به خصوص تو بازار و مسجد شیخ لطف الله. تو بازار که انقدر محیط براش جذاب بود سراز پا نمی شناخت و اصلا هم حاضر نبود بیاد بغلمون و تو اون شولوغ پولوغی خودش راه افتاده بود می رفت دم همه مغازه ها و صورتش رو می چسبوند به ویترین اونا و خلاصه کلی سرخوش بود. تو مسجد هم خیلی از فضا خوشش اومده بود و از این طرف به اون طرف می دوید و دست می کشید به کاشی کاری ها . فکر کنم ژن آرشیتکتیش بالاست و می خواد راه مامان و باباش رو ادامه بده!! کلی عکس هم گذاشتم تو تاپیک عکسا.
همه پست هارو هم دیشب تا یک نشستم خوندم و از حال همه دوست جونام باخبر شدم.
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز