ما وقتي راهنمايي بوديم
اينقدر تباه بوديم و البته تحت تاثير رمانايي كه نويسنده هاش همسن خودمون بودن
فانتزيمون اين بود ك ي مرد خشنو بداخلاقو گند دماغ ك ١٠سال بزرگتره از ما
بيادتو زندگيمون
بعد يجا براش پرو بازي دراريم زارررت بزنه تو گوشمون😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐 يني فانتزي سيلي خوردن داشتيم
.
.
.
حالا الان يارو چپ نگامون كنه جررررر واجرروروش ميكنيم
چقدر تباع بوديم
😁😁☺
اخی یادش بخیر منم میخوندم همش دوس داشتم پسره غیرتی بشه واسم😁بعد پسره با خانوادش مشکل داشته باشه من نزارم بگم نههه اشتی کنییین 😊🤭🤭🤭🤭
وای کا فانتزیمون این نبود
خاک دو عالم تو سر من منم همینطوری بودم
واااااااای خدا نکشتت منم همینجوری بودم دقیقاااااااااا بعد پسره جوری میزد ک صورتم کبود میشد و ی قطره خون از دهنم میومد بعد داد میزد مگه بهت نمیگم تو فقط مال منی لعنتتتتتتتی چرا انگشت میکنی ت اعصاب من الان شوهرم با صدای یکم بلند بگه سحر دو روز بهش میگم یادت باشه با من بد حرف زدی ببین کی بزنم برات😂😂😂😂😂😂😂
یاد یکی از دوستام افتادم بنده خدا میگفت من دلم میخواد شوهرم شکاک و بد دل باشه همش بهم گیر بده...بعد چندسال دیدمش گفت ازدواج کرده و بعد چندماه جدا شده پرسیدم چرا گفت شوهرم شکاک بود😞🙃
الان ميگم فقط اروم و باشخصيت و منطقي باشع مهربون باشع
