مادرهایی که بچه از دست دادین والان دوباره یا اقدامین یا باردارین و یا هم دوباره مامان شدین بیان با

باخوندن تاپیکت تمام خاطرات زمستان80بهمن ماه برام زنده شد

بیمارستان رجایی

اتاق عمل 

بخش اطفال

دکترکمال رییسی

دکترعلی اکبرشاه محمدی

حیاط پردرخت بیمارستان وبهشتی که برای من جهنم شد

دخترمن یه ناراحتی قلبی ساده ساده داشت

تنگی آئورت که باآنژیوخوب شدامامتاسفانه روزپنجم درآی سی یو دچارعفونت ریه شدوفوت کرد

ماهم فردای روزفوت دخترم جسدش روازسردخونه بهشت زهراتحویل گرفتیم ووقتی توسردخونه دیدمش مثل امضام مثل فرشته هاخوابیده بودسفیدمثل برف بالبهای سرخ چقدرزیبابودباخودمون به شهرمون آوردیم وپیش بابابزرگ جوونش بخاک سپردیم

چقدربرف میومدنذاشتن من برم

چقدرروزهاوشب هافکرمیکردم دخترم زیراون همه برف سردشه

خیلی کم سن وسال بودم 

خداراشکروهزاران مرتبه شکرخدابرای شماجبران کرد

من هنوزدرگیرم

درگیرمشکلات

سرطانی که بعدمرگ دخترم پدرم روگرفتارکردوگرفت

همسرم که مدتهابیکارشدوعصبی

ودختردیگم یعنی قلش که اون هم بیمارشده ووو

((آهای غمی که مثل یک بختک ...روی سرمن شده ای آوار

ازگلوی من دستت توبردار ))

سلام عزیزم ... درسته قبلا میگفتم قل کوچیکم کیان کارها و اخلاقش و خجالتی و آروم بودنش انگار محمدمحسنه .. اما با بزرگ شدنشون شخصیتش هم داره متفاوت میشه . کیان خیلی شیطونتر و سربه هواتر از داداشش هم شده. تو طول روز آنقدر به کیان میگم نکن .. دست نزن .. بشین .. به آرش نمیگم .😄 این محمدمحسنم تو دوسالگیه 

اینم آرش و کیان تو دوسالگی 

اونی که ایستاده کیان هست. 

عزیزم ⁦♥️⁩ دارم باهات اشک میریزم و کاملا درکت میکنم 

خیلی خیلی سخته و روزهای خیلی بدی بود. منم وقتی محسنم رفت انکار دنیا برام تموم شد. همسر سابقم (پدر محسن) بجای اینکه یار باشه بار بود برام. جور اونم باید می‌کشیدم و تنها بودم . تقریبا یه سال بعد فوت محسن کارهای جداییم رو کردم که فهمیدم باردارم . ولی به همسر سابقم نگفتم چون به قصد جدایی خونه مامانم بودم. اونم جهیزیه ام رو سرقت کرده بود و به سمساری فروخته بود. وقتی فهمیدم باردارم هم خوشحال شدم هم ناراحت . گفتم نگهش میدارم بجاش مهریه و ... می‌بخشم. کلی نقشه کشیدم برا اومدنش. چهارماهم داشت تموم میشد که رفتم سونو گرافی برا تعیین جنسیت که گفتن جنین آناسفاله . مجوز گرفتم برا سقط جنین. بچه ام دختر بود . هنوز از سوگ محسن نیومده بودم بیرون . کلی با جنینم اخت شده بودم . انکار فقط تو دنیا اونو داشتم همه امیدم شده بود. هنوز حرکت هاش تو شکمم ،تا آخرین لحظه ی سقط یادمه . بچه ام زنده بود که سقط شد. 

بعدش هم کارها و اذیت های همسرم و سه سال دادگاه رفتن و اومدن. آخرش هم حق و حقوقم رو بخشیدم و تموم شد. 

عزیز دلم خیلی درکت میکنم. عزیزم حرفات 💔💔💔 گفته هات 💔💔 امیدت به خدا باشه. منو همین خدا و چلهه ها و ختم ها نجات داد . دعا میکنم برات⁦♥️⁩ و خوشحالم که خدا معجزه اش رو برات نشون داد و یه دختر سالم و زیبا بهت داد. که شبیه فرشته ی آسمونی اولته ⁦♥️⁩

عکس فرشته آسمونیت رو بذار⁦♥️⁩⁦♥️⁩

نه عزیزم . میمونم تو تاپیک . گذاشتی لایکم کن

عزیزدلم 💔💔💔⁦♥️⁩⁦♥️⁩⁦♥️⁩⁦♥️⁩😍😍 

قلبم از جا کنده شد. نمیتونم بگم صبر بده . که هیچی جایگزین نیست . خدا دامنت رو با یه فرشته دیگه سبز کنه ⁦♥️⁩