منم شوهرم و بابام بچمو با آمبولانس بردن بیمارستان و بعدش اینجور شد وقتی دست خالی اومد خونه هیچی گریه نکرد فقط سرشو آورد پایین ی موقه هایی آروم یواشکی گریه میکرد الانم هرچی میگم حرف هاتو بزن خالی کن میگه نمیگم آخه نی نیمون دختر بود شوهرم هم خیلی دختر دوست داره روز ولادت حضرت معصومه که روز دختره جفتمون نشستیم تو خونه زااررر زدیمم
از همه بدتر حرفای دوربریاست که میگن چرا حامله نمیشی فلانی هم مثل تو بود بچش ناقص بود زود حامله شد یعنی هر موقه یادم میاد که بهم گفتن آره بچت ناقص بوده جیگرم آتیش میگیره چون با خودم میگم بچم فرشته بود فرشته ها هم جاشون روی زمین نیست
ی دکتر هست توی اینستا پیج داره اسمش دکتر خوری کلا مطالبش در مورد مادر های داغ داره