2777
2789
سلام دوستان. من یکماهه که فرشته کوچولومو توی ۳۴ هفته از دست دادم. خوشحالم که این تاپیکو پیدا کردم. م ...

من چند ماه اول همش اون روزای بارداریم و و اون ساعتی که بهم گفتن آسمونی شده تو ذهنم میچرخید در حدی که انگار تو زندگیم هیچ خاطره یی ندارم جز این همش هم تو خونه گریه میکردم وسط کار کردن یدفعه یادم میومد کارم و ول میکردم و مشستم زار میزدم ولی بعدش سعی کردم خودمو کنترل کنم برای اینکه حواسم پرت نشه صوت قرآن تو خونه پخش میکردم و باهاش میخوندم تا ذهنم متمرکز قرآن بشه من اصلا نمیتونستم بچه کوچیک ببینم مخصوصا بچه هایی که همسن فرشته من بودن چون من هم دختر عمم هم زن پسر عموم هم زن داییم و خیلی های دیگه بارداریمون باهم بود نمی‌رفتم جایی که اونا باشن ی بار بعد چند ماه رفتم ولی طاقت نیاوردم و رفتم تو اتاق نشستم هنوز هم نمیتونم ببینم ولی یکم برام عادی تر شده 

فقط بهت میگم خودتو خالی کن نزار گریه ها بمونه تو دلت اما با آروم آروم خودتو کنترل کن چون به جسمت به روحت به سلامتی خودت آسیب خورده سعی کن بیشتر نشه فقط تنها راه مشغول کردن خودته وقتای خالیت رو پر کن با کلاس با تفریح ورزش گرچه اولاش آدم موقع مشغول کردن خودش هم همش یادش میاد خاطراتو

من چند ماه اول همش اون روزای بارداریم و و اون ساعتی که بهم گفتن آسمونی شده تو ذهنم میچرخید در حدی که ...

عزیزدلم ممنونم از جوابت. دقیقا حالت هاتونو که گفتید مثل من میموند. منم بچه کوچیک بخصوص نوزاد پسر میبینم حالم بد میشه. الان خواهرم ۴ ماهه بارداره پسر کلی نقشه داشتیم که پسرامون با هم بزرگ بشن. الان مدام اونو میبینم یاد پسرم میفتم. موندم زایمان کرد چطوری میخام برم بیمارستان. قرار بود پسر من با پسرهای خواهرم که یکیشون ۴ سالشه و یکی هم ۴ ماهه تو شکم مامانشه همبازی بشن. شما بعدش اقدام به بارداری نکردید؟ کوچولوتونو توی چند هفته از دست دادید؟ مال من بخاطر رشد انزیم کبدی و یه اشتباه پزشکی از دست رفت. باید زودتر میکشیدنش بیرون ولی تعلل کردن متاسفانه

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

من چند ماه اول همش اون روزای بارداریم و و اون ساعتی که بهم گفتن آسمونی شده تو ذهنم میچرخید در حدی که ...

چقدر شبیه من هستید ولی. منم دائم اون روز و ساعتی که بهم گفتن میاد تو فکرم. روزای بارداریم که چقدر خوشحال بودمو بعد دو تا سقط از ته دل میخندیدم چون مطمئن بودم این یکی تاهفته بالا پیش رفته و به ثمر میشینه.... مدام چهره همسرم صداش پشت تلفن وقتی که صبحش با خوشحالی بهش گفتم میرم سونو و وقتی که یک ساعت بعدش بهش زنگ زدم که قلب بچه مون ایستاده وای همسر من خیلی مطلومه کلا صداش اون روز پشت تلفن مظلومتر از همیشه آتیش به جونم میزنه وقتی یادم میاد که گفت فدای سرت عزیزم. الان میام پیشت و بعد هی نمیرسید. بعد که ازش پرسیدم اون روز چرا دیر اومدی. میگه یه گوشه نگه داشتم ماشینو گریه کردم. اینا همش میاد تو ذهنم و اشک میریزم

عزیزدلم ممنونم از جوابت. دقیقا حالت هاتونو که گفتید مثل من میموند. منم بچه کوچیک بخصوص نوزاد پسر میب ...

من دخترم دنیا اومد ۱۲ روز پیشم بود و آسمونی شد متاسفانه فرشته کوچولوم قلبش مشکل داشت 

اولش اقدام نکردم چون رفتیم آزمایش ژنتیک دادیم بعد هم گفتم یکم تقویت بشم دیگه رفتیم انواع آزمایش هارو دادیم که دوباره این اتفاق نیوفته بخاطر این صبر کردیم از این ماه اقدام کردیم دعا کن زود بگیره

ی گروه هست لینکش تو همین تایپیکه من توش عضو بودم همه ی کسانی فرزند از دست دادن عضو هستن چند نفر هم دوباره باردار شدن و نی نیشون دنیا اومد البته گروه  تو واتساپ بود 

من دخترم دنیا اومد ۱۲ روز پیشم بود و آسمونی شد متاسفانه فرشته کوچولوم قلبش مشکل داشت  اولش اقد ...

عزیزم بسلامتی دعا میکنم همین روزا باردار بشی و تمام خاطرات تلخت کمرنگ بشه. الاااهی که زود زود نی نی سالمتو بغل بگیری. ببین ازمایش ژنتیک چه شکلیه؟ خیلی طول میکشه جوابش بیاد؟ من هنوز دکتر زنان نرفتم. بیشتر درگیر دکتر گوارشم چون هنوز انزیمهام اوکی نشده بعد رایمان و خیلی بالاست. ولی احتمال داره ایندفه دکتر زنان ازمایش ژنتیک بفرسته ما رو

چقدر شبیه من هستید ولی. منم دائم اون روز و ساعتی که بهم گفتن میاد تو فکرم. روزای بارداریم که چقدر خو ...

منم شوهرم و بابام بچمو با آمبولانس بردن بیمارستان و بعدش اینجور شد وقتی دست خالی اومد خونه هیچی گریه نکرد فقط سرشو آورد پایین ی موقه هایی آروم یواشکی گریه میکرد الانم هرچی میگم حرف هاتو بزن خالی کن میگه نمیگم آخه نی نیمون دختر بود شوهرم هم خیلی دختر دوست داره روز ولادت حضرت معصومه که روز دختره جفتمون نشستیم تو خونه زااررر زدیمم 

از همه بدتر حرفای دوربریاست که میگن چرا حامله نمیشی فلانی هم مثل تو بود بچش ناقص بود زود حامله شد یعنی هر موقه یادم میاد که بهم گفتن آره بچت ناقص بوده جیگرم آتیش میگیره چون با خودم میگم بچم فرشته بود فرشته ها هم جاشون روی زمین نیست

ی دکتر هست توی اینستا پیج داره اسمش دکتر خوری کلا مطالبش در مورد مادر های داغ داره

عزیزم بسلامتی دعا میکنم همین روزا باردار بشی و تمام خاطرات تلخت کمرنگ بشه. الاااهی که زود زود نی نی ...

ما رفتیم پیش مشاور ژنتیک اول شجره مون رو کشید یعنی توی فامیل نزدیکمون یعنی عمو عمه خاله خاله دایی و بچه هاشون چه بیماری هایی دارن ما حتی مشکلات فشار خون و قندشون رو هم گفتیم بعد برامون آزمایش نوشت اینم بگم فقط ی نوع آزمایش نیست چند نوع داره که دکتر براتون مینویسه که کدوم رو انجام بدید آزمایشش هم ی خون گیری ساده بود از من و همسرم جوابشم ۲۰ روزه اومد 

عزیزم بسلامتی دعا میکنم همین روزا باردار بشی و تمام خاطرات تلخت کمرنگ بشه. الاااهی که زود زود نی نی ...

ما حتی شوهرم آزمایش اسپرم هم داد گفتیم نکنه اسپرمش ضعیف بوده چون شنیده بودیم اسپرم ضعیف باعث سقط و مشکل دار شدن بچه میشه 

منم شوهرم و بابام بچمو با آمبولانس بردن بیمارستان و بعدش اینجور شد وقتی دست خالی اومد خونه هیچی گریه ...

عزیزم از اعماق وجودم متاسفم و با این دل شکسته ام برای ارامش دل خودل و همسرت دعا میکنم. الاااهی که خیلی خیلی زود جای دخترتون سبز بشه. ده هفته دیگه میخام برم مشهد حرم امام رصا برات خیلی دعا میکنم. مطمئنم خدا جواب دل شکسته تونو زود زود میده. شک نکن. حرفای مردمو بیخیال. منم وقتی لرای دلداریم میگفتن حتما بچه ت نقص زنتیکی داشته که نمونده آتیش میگرفتم. بچه من سالم بود ان تی و انومالی همه چی عالی بود. یک روز رشدش عقب نمیفناد. فقط انزیم کبدی بالا کشتش که اونم میتونستن زود بکشنش بیرون. اهمیت نده. خدا خودش جای حق نشسته و اونارو هم یه روز متوجه اشتباهشون میکنه. فقط با خدا حرف بزن وقتی دلت از ادما میگیره. خیلی دعا میکنم برات

عزیزم از اعماق وجودم متاسفم و با این دل شکسته ام برای ارامش دل خودل و همسرت دعا میکنم. الاااهی که خی ...

تنها امیدم خداست

تا حدودی حرف های مردم و اهمیت نمیرم ولی ی موقه هایی اذیتم میکنه

چقدر شبیه من هستید ولی. منم دائم اون روز و ساعتی که بهم گفتن میاد تو فکرم. روزای بارداریم که چقدر خو ...

دقیقا مثل شوهر من که منو توی درد ول کرد و رفت

البته من پیش مادرم بودم

ولی نتونست خودشو کنترل کنه

😉

دقیقا مثل شوهر من که منو توی درد ول کرد و رفت البته من پیش مادرم بودم ولی نتونست خودشو کنترل کنه

شما که خدا دوباره بهت ی نی نی داده دیگه از ثانیه به ثانیه ش لذت ببر

راستی اسم نی نیتون چیه؟

دقیقا مثل شوهر من که منو توی درد ول کرد و رفت البته من پیش مادرم بودم ولی نتونست خودشو کنترل کنه

خدا نی نی تو برات نگه داره‌. خداروشکر که بچه دار شدی. برای من هم دعا کن. فعلا که بعد زایمانم مشکل کبدی برام پیش اومده و در حال درمانم. امروز رفتم بیوپسی کبد دادم. امیدوارم خدا نظر کنه چیزیم نباشه و بتونم دوباره باردار بشم

شما که خدا دوباره بهت ی نی نی داده دیگه از ثانیه به ثانیه ش لذت ببر راستی اسم نی نیتون چیه؟

راستش بخاطر کولیک یکم دلدرده

ولی خداروشکر دغدغه قبلی تموم شده

بچه ها میدونن چقد راه طی کردم تا بهش برسم


😉

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز