مادرهایی که بچه از دست دادین والان دوباره یا اقدامین یا باردارین و یا هم دوباره مامان شدین بیان با

وای که تو منی 😞😞😞😞 این فکرارو بریز دور چه فایده ایی دارن

من بازم حالم خرابه امروز  

دهنم صاف شده ناشکری نمیکنم ولی یه روزم نمیتونم کامل خوب باشم میدونم زوده 

ولی فکر و خیال داره دیوونم میکنه کی اروم تر میشم 

از بعد از سزارین اولین روزیه که دیگه کسی نیومده پیشم و تنهام انگار کسی نیست بدتر همه چی‌میخوره ادمو 😞😞😞😞😞😞

فایده ای ندارن و میدونم تقدیر این بوده اما این سوالای لعنتی نمیرن از سرم ، از جمعه اومدیم شهرستان خونه مامانم بعد نوروز برمیگردم نمیدونم خودم تو خونم باخاطراتم چکنم ،از یه طرفم استرس باردادی دارم ، من شدیدا بد ویارم بزاغ زیاد دهانم کلافم میکنه تا هفت ماه ، هر دو بارداریم خیلی اذیت شدم

خیلی سخته واقعا باخودم میگم خدایا ما بچه هامون و ندیدیم اونایی که بچه ای که به دنیا اومدن و از دست دادن چی میکشن ،من تا تنها میشم قران میخونم که چیزی یادم نیاد اما همش اشکم میاد چون اون شبی که رفتم بیمارستان نیم ساعت پشت در اتاق بودم تانوبتم بشه برا چک قلبش تند تند دعا و قدان خودندم هر دعایی که یادمه خوندم اما نشد که نشد که نشد

الان دوباره بارداری ؟ از فوت فرشتت چقدر گذشته؟

منم همینطور اونقدر فکر میکنم همش سرم درد میکنه تا اخر شب که به تهوع تبدیل میشه

به هر چیزی بگی‌چنگ میندازم که فکرمو ببره یه جای دیگه 

از وقتی کیسه پاره شد تا الان حدود دوماه استراحت کامل داشتم یکمش بخاطر بچه یکمشم به ختطر زایمان

حالا میگم تو میمردی رستم بازی در نمیووردی‌توی‌همون بارداری بیشتر استراحت میکردی 

بیشتر مراقبت میکردی اون پسر بچه هم الان بود 

همش دلم میخواد برم ازش مراقبت کنم

منتها الان کلی دوروبریام ریختن کمک که میتونم استراحت کنم 

ولی قبلا نه شوهرم نه بقیه مراعاتمو نکردن 

انتظاری نداشتم ولی همین کمکی که دارن میکنن اگه زحمتاشونو کمتر میکردن بهتر بود

یا شوهرم الان چند ماهه هم مادر شده هم پدر برای دخترم و کارای خونه رو میکنه اگه قبلا نصفه این کمکم میکرد من اینقد دولا راست نمیشدم برای مراقب از دخترم وکارای خونه بهتر بود

ولی حیف حیف که اینا هیچ کدوم مادر نبودن منه احمقه بی همه چیز مادر بودم من باید نه میگفتم باید بزور ازش شوهرم میخواستم باید اعتماد نمیکردم که این بارداریم یه بارداری ساده مثل قبلیه 

اخ که این عذاب وحدان اخر کاره منو میسازه

من دیدمش‌ تو مدتی‌که بیمارستان بودم پیش خودم نکه داشتم بدنشو ولی اخر گذاشتم و اومد 

هفته  پیشم به خاک سپردیمش 

چجوری اجازه دادن بهت ، به من حتی نشونش ندادن به شوهرمم نشون ندادن ، لای کفن بهش دادن تو بغلش گذاشت تو امبولانس بعد بردنش بهشت معصومیه دباره دادن بغلش بردش دفنش کردن من ندیدمش هیچوقت شوهرم نذاشت برم الان همش تو ذهنم یه نوزاد بی جونه که پشتش بهمه ، بعد نوروز میرم سر خاکش

بمیرم برات 😞😞 من ایران نیستم اینجا اینطوری نیست 

پیشمون بود دو روز که بیمارستان بودیم دیدنش‌خوبه ولی ندیدنشم بد نیست نگران نباش شاید تو اسونتر بتونی بگذرونی 

امضات واقعا سرنوشت منه.جراحت جایی است که روشنایی واردتان میشود.ما طعم مادری رو کشیدیم و بی بچه برگشتیم خونه.

بابا همسر ادم نمیتونه کار کنه.ماه گذشته ای یو ای کردم و منفی شد.شوهر یکم کمک حالم نبود‌.همه چیرو بهم میریخت و خونه شده بود اشغال‌.منم فقط حرص میخوردم

بازم مامان جدید☹️

😞😞

چرا شوهر مجبور بشه میکنه ولی‌وقتی‌که دیگه کار از کار گذشته

نه من الان ۱۵روزه تازه بچمو از دست دادم تا سه ماه دیگه صبر میکنم بعد اقدام میکنم انشاالله تا ببینم خدا چه تقدیری برام رقم بزنه  ، منم خیلی کار کردم خیلی، اما بقیه رو سرزنش نمیکنم چون واقعا کارام واجب نبود و خودم وسواس دارم