با خودم میگم دیگه حوصله یه بارداری دارم یا نه
چه حس قشنگی ..من پسرم میخام ..پویان ام کجایی
کاش قرص های آرامبخش مصرف میکردم شاید حالم تغییر میکرد
منشوهرم خیلی تحت فشار ام میزازه میگه دیگه حوصله گریه و زاری ندارم .اصلا درکام نمیکنه
هیشکی درکم نمیکنه ،مامانم انگار یه مرغ تووخونمون مرده ،به راجتی میگه انگار قحطی بچه اومده ،انگار دیگه بچه نیسا
بچه من تو ماه نه ،وقتی منتظر گریه هاش بودم دقیقه نود از دستش دادم
نمیفهممشون یا اونا نمیفهمنم