پنجشنبه دورهمی بود خونه عمه م کل عمه هام و دخترا پسرا نوه ها و ... من گفتم ما نمیایم شوهرم بعد کلی سر و کله زدن دید راضی نمیشم قبول کرد نریم
شب مهمونی دونه دونه زنگ زدن اس دادن ک بیا نیومدی همه ناراحتن
تا رسیدم رفتم تو اتاق فقط گریه کردم تپش قلب گرفتم میگم چه لذتی داره الان این مهمونی برای من ولی چه فایده ...