من قبل از پسرم خیلی دختر دوست داشتم همش می گفتم دختر که داشته باشی باید منت تو بکشن تا دختر بهشون بدی خلاصه کلی ناز می کنی
خلاصه فکر ناز کردن بودم
ولی وقتی پسرم رو دیدم فقط یکی شبیه اون می خوام خیلی دلم براش تنگه
سلام دوباره
چی میشه منم اینبار ناخواسته باردار بشم
من امروز بعد از مدتها رفتم بیرون البته یک جلسه کاری بود یکی از همکارها یک مرتبه گفت قبل از شروع بحث یک شعر از مولانا بخونم البته اینم از بخت بد من بود چون تا حالا کسی شعر نمی خوند
شعرش خیلی قشنگ بود قشنگ که میگم منظور امیدوار کننده بود با مضمون اینکه اگه خدا دری رو ببنده صعه صبر داشته باش بالاخره باز میکنه
منم تازگیها که دنبال چیزهای امیدوارکننده هستم تا آخر جلسه نفهمیدم چی شد همش فکر شعره بود و می خواستم برای خودم یادداشت کنم اما دریغ از اینکه حافظه ام نخودی شده و خلاصه تاآخر جلسه دنبال شعره بودم تو نت
الان دارم به این فکر می کنم که همه تو خونه دارن پشت سرم حرف میزنن که پاک خل شده چون معلوم بود دنبال چیزیم
آره واقعا شاید دارم خل میشم
