8سال پیش واسه فرصت مطالعاتی ۶ ماهه، آمدم پیش استادم آلمان و با استادم آشنا شدم که خانم خیلی خوبیه.
بعدش که برگشتم ایران، دکترام رو تمام کردم و بلافاصله مثل بچه خوب رفتم سر کار. رتبه اول کنکور بودم و در دوره دانشجویی بورسیه شدم. و بعد دکترا، به عنوان هیات علمی یه دانشگاه خوب (ببخشید که اسمی از مکانها نمیارم) شروع به کار کردم (قبلا به بچه های تاپیک گفتم که من هم دبیر بودم، فقط اسمش کمی فرق میکنه و محل کارم مدرسه نبود)، ۶ سال هیات علمی بودم و در این مدت سه تا تابستون پیش استادم رفتم واسه انجام ادامه پروژه مشترک، مطالعات و تحقیقات مون. نه به ازدواج فکر میکردم و نه حوصله مزدوج شدن داشتم.