2777
2789

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

سلام خانوما من امروز روز سوم پریودمه تو خونه کلومیفن داشتم شک داشتم که بخورم یا نه با قران استخاره کردم آیه ۶۲ سوره ی نور اومد این معنیشه بنظرتون چیکار کنم

مؤمنان (واقعى) تنها کسانى هستند که به خدا وپیامبرش ایمان آورده و هرگاه با پیامبر بر کارى اجتماع نمایند، بدون اجازه او نمى‏ روند، (اى پیامبر!) کسانى که اجازه مى‏گیرند آنانند که به خدا و پیامبرش ایمان دارند. پس اگر براى بعضى از کارهاى خوداز تو اجازه خواستند، به هرکس از آنان‏که خواستى (ومصلحت بود) اجازه بده وبراى آنان از خدا طلب آمرزش کن، که خداوند بخشنده ومهربان است

لطفا برای واقعی شدن تیکرم یه صلوات مهمونم کنین🙏
عزیزم بچم۱۶ ماهش بود.... ببخش ‌واقعا نمیتونم توضیح بدم توانشو ندارم تواین تاپیک نوشتم خواستی بخون ...

الهام جان، تاپیک رو خوندم، بغض داره خفه ام میکنه، نمیتونم جلوی شوهرم گریه کنم.😭😭

عزیزم با این سن کم ات چی کشیده اون قلب مهربونت ، فقط از خدا میخوام بهت صبر بده. 

ان شااله به زودی به شرط عافیت صاحب فرزندانی سالم و صالح بشی🙏🙏

الهام جان، تاپیک رو خوندم، بغض داره خفه ام میکنه، نمیتونم جلوی شوهرم گریه کنم.😭😭 عزیزم با این سن ...

ممنون عزیزم ببخش که باعث ناراحتیت شدم اونم جلوی شوهرت واقع شرمندم عزیزم 

لطفا برای واقعی شدن تیکرم یه صلوات مهمونم کنین🙏
سلام خانوما من امروز روز سوم پریودمه تو خونه کلومیفن داشتم شک داشتم که بخورم یا نه با قران استخاره ک ...

خدا صبرت بده عزیزم تاپیکتو خوندم انشاالله که خدا جاشو برات پر کنه

پسرکم معجزه خداست😍خدایا هزاران بار شکررت..
ممنون عزیزم ببخش که باعث ناراحتیت شدم اونم جلوی شوهرت واقع شرمندم عزیزم 

نه عزیزم دیگه بغضم ترکید..این غم بزرگ برای ما هم درسی است که شاکر خدا باشیم و قدر عزیزانمان رو بیشتر بدونم.

یاد مادرم افتادم که یک شب قبل فوتش من ببمارستان  پیشش بودم، صبح دکترش امد ویزیت و گفت حال جسمانی اش خوبه و از امروز می تونه غذا بخوره.

من هم خوشحال و خندان، جامو با خواهرم عوض کردم و رفتم خونه که کمی استراحت کنم ، گفتم ساعت ملاقات میام و به مامان سر میزنم، آخه موقع رفتن مامان خواب بود و من بیدارش نکردم

ظهر وقت ملاقات بود اما من اونقدر خوشحال بودم از اینکه دکتر گفت حال جسمانی اش رو به بهبوده، راحت خوابیده بودم.

ساعت ۶ غروب از خواب بیدار شدم. وای حالا چکار کنم!!! به خواهرم زنگ زدم . اون هم گفت نیا، مامان خوبه، دکتر که بهت صبح گفت و الان خوابه. نگو حالش بد شده بود و برده بودنش توی اتاق مراقبت های ویژه و من دیگه نتونستم روی ماهش ببینمش.

حتی موقع غسل خواهرم رفت و گذاشت من برم.

الان دیگه اشکام بند نمیاد. من فرزند خوبی برای مامانم نبودم😭😭😭


ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   gthllwthy  |  9 ساعت پیش
توسط   فاطما_گل_  |  19 ساعت پیش