البته این دختر عموم خیلی اهل خرافاته همسن منم هست
با شوهرش وقتی که دوست بود خیلی پیش رمان و دعا نویس میرفت که شوهرش اینو بگیره
یکبار رمال بهش گفته بود باید جیش زن حامله رو بره بریزه پای درخت
بعد من یک همکار داشتم حامله بود اومده بود دختر عموم بمن میگفت ازش خواهش کن جیش اش رو بریزه توی شیشه ای که براش اوردم بهم بده
وای خلاصه ما با بدبختی رفتیم به همکارم گفتیم که جیش اش رو بریزه توی شیشه بده دختر عموی من
خلاصه بعد چند سال دختر عموم با بچه اش همکارم. و توی خیابون دیده بود بعد بهش گفته بود ببین این بچه ای که بغلمه حاصل جیش تواه . دختر عموم خیلی هم شوخ هست . همکارم هم مرده بود از خنده