خدا کنه
ولی من اینقدر خوابام درست در میاد حد نداره
توی حاملگی سوم ماه سوم باردار بودم خواب دیدم توی ماه نوامبر سقط کردم از خواب پریدم اینقدر گریه کردم حد نداشت شوهرم گفت بسکه ذهنت آشفته اس این خوابا رو میبینی دقیقا ماه نوامبر اون اتفاق شوم افتاد و من بچه رو از دست دادم
دوباره حاملگی چهارم بودم هفته ۱۹ بودم خواب دیدم هفته ۲۱ زایمان کردم و منو توی تخت گذاشتن دارن میبرن اتاق عمل اورژانسی و من دارم گریه میکنم میگم زوده هنوز . وقتی هفته ۲۱ شدم درد داشتم از ترسم نرفتم دکتر بخاطر خوابی که دیده بودم گفتم بذار ۲۱ لعنتی رد بشه ولی وارد ۲۲ شدم خیلی درد داشتم نصفه شب رفتم دستشویی خون دیدم ته دلم خالی شد رفتم بیمارستان که دیگه سونو کرد گفت بچه ضربان قلب نداره
لعنت به خوابهایی که میبینم
برای خودم هم این سری آخر خواب دیدم دختر هست درصورتیکه تمام حالت ها و میارم شبیه سر پسرام بود مطمین بودم با خوابی که دیدم دختر هست نی نی ام که دختر هم شد فرشته قشنگم
ولی اواخر همین بارداری آخرم یک شب خواب دیدم بهم یک بچه دادن گفتن بچه ات هست بازش کردم دیدم پسره گفتم نه بچه من دختر بود این پسره بچه من نیس
بعد سقط آخرم هم خواب دیدم یک بچه بغلم بود پسر بود منم داشتم میدوییدم از یک جایی که پله های حالت طناب مانند داشت همه جا آتیش گرفته بود من هی میدوییدم که بچه توی بغلم رو نجات بدم از آتیش که دور و برم بود
نمیدونم حالا تعبیرش چیه برام خودم تعبیر کردم شاید قراره خدا بهم یک پسر بده که برام بمونه آتیش هم همون سختی هایی بوده که کشیدم نمیدونم من خوش خیال برای خودم این طور تعبیرش کردم