هدانا جون درست میگی و میفهمم چی میگی اما متاسفانه من اصلا بلد نیستم، یعنی حتی حرف سنجیده هم می ترسم کسی ناراحت بشه، یا اصلا خودمو مقصر میکنم. بابام با همه درایتش همیشه میگه سکوت همیشه درست نیس. اما منم مث خودت دقیقا انتظار بیجا بهشون دادم در حدی که جلو همه خواسته هام از دانشگاه و کار و ... تا بیرون رفتن من رو هم گرفتن. همسرم بی نهایت وابسته به مادرش و ترسو هست هربار باهاش دعوا گرفتن که تو ... کردی بهش اجازه دادی حتی قبل این اتفاق گواهینامه میرفتم یه روز که من خیلی عادی بهشون گفتم امروز کلاس دارم شب با همسرم دعوا گرفته بودن بعد فهمیدم خبر نداشتن همسرم از ترس اونا نگفته، فک کنید دیگه دخالت در چه حده، خیلی تحت فشارم اما بازم چیزی نمی گم همیشه کوتاه اومدم، درست میگی اشتباه از من بوده، خوب یادت مونده گفتم نیومدن و چیا گفتن، چند روز بعد اومدنم خونم خورد زمین دستش شکست، من احمق با همون وضعم رفتم بیمارستان عیادتش باور کن حتی حالم تو راه بهم خورد اما رفتم چون نمی خواستم مثل خودشون کینه ای باشم، با کوتاه اومدنام فک می کردم شاید اونا با محبت به قولی نرم بشن و دیگه کینه توزی در کار نباشه ولی باور کن چند ماه بعدش مامان بزرگم ازش حال منو پرسیده بود گفته بود اون نیومد حال منو بپرسه دستم شکست و دیگه کاریش ندارم و ... . آدم روبرو کردنم خب نیستما. ولی بقول شما منم باید سخت بشم مث خودشون دیگه نرمی فایده نداره. هرچند میدونم سخته از پسش بر بیام
سلام عزیز دلم... میدونم عزیزم ... با تمام حرفایی که میزنیم ی وقتایی نا امیدی بدجوری یقه مون رو میگیره... توی تاپیک که موضوعش این بود از خدا چی میخوای نوشتم:(شده هیچی از خدا نخوای ؟شده همه چی داشته باشی و هیچی نداشته باشی ... شده دست و دلت خالی باشه ولی بازم چیزی نخوای؟شده نه دعا کنی نه التماس دعا بخوای؟شده ندونی تا کجا و تا کی باید ادامه بدی؟من به بدترین درد دنیا گرفتارم یاس و نا امیدی و خنثی بودن) حس و حال این روزها که دارم به ۱ شهریور نزدیک میشم چشم گذاشتم رو هم یک سال گذشت .. چجوری گذشت رو فقط خودم میدونم و خدای خودم... والبته شما که همدرد من هستید... قربون دلت برم باور کن تمام این حسا و ناراحتیها طبیعیه و حقمونه عزادار خودمون باشیم😭😭😭😭ولی گلم با تمام این چیزا خدا رو فراموش نکنیم...عزیزم سنی نداری... مطمئنم خدا بهت نگاه میکنه خیلی سختی کشیدی شاید من طاقت نیارم .. ولی خدا پاداشتو میده و بزودی دامنتو سبز میکنه غصه نخور دوست قشنگم😘😘😘
نه من کیسه اب سوراخ شده بود سزارین شدم دکترم گفت بعد سه ماه اقدام کن چون حال روحیم خوب نبود ولی من بخاطر دانشگاه واینا بعد ۵ماه اقدام کردم که سه چهار ماهی طول کشید تا باردار بشم آزمایشات عفونی واینا بیشتر بود ولی بچه هایی که مرده زایی داشتن آزمایشات ایمنی انعقادی هم انجام دادن
شرمندم گلی انگار این جنس درد ها تو رو هم خیلی زخمیت کرده، خدا بدلت آرامش بده.
از پس این مورد فک کنم بهتر بر بیام البته الان دیگه برعکس قبل نمیتونم ببخشم فقط بتونم بگذرم، یعنی یادم نیارم، آخه خیلی نامردن خیلی شش تا خواهر یکی از یکی سنگدل تر همه هم از ترس مامانشون، همون دفعه که گل پسرم رفت یکیشون به جاری خودش که دوستمه گفته بود که می خواستیم بریم دیدنش اما چون مامانم نمیومد می رفتیم اون خراب میشد فک کنید، حالا چطور من اینارو بذارم سرجاشون
من تو‌همین سه روز خیلی وضعیت بدنیم بهتر شده شکمم خیلی جمع شده خونریزیمم کمه، چون طبیعی بودم منم بعد سه ماه اقدام میکنم دوباره عزیزم بالاخره تو هم داغ دیدی خیلی خوب درکت میکنم از ته ته ته دلم برات دعا میکنم نی نیتو سالم بغل بگیری عزیزم خیلی مراقب خودت باش
عزیز دلم خیلی سخته وقتی تو سختیا کنارت نباشن همون بهتر که نباشن رفت وآمدتو کم کن همین خودخوریا و ریختن تو خودت بیشتر بهت فشار میاره وادمو داغون میکنن همون همسرت که درکت میکنه وباهات خوبه بنظرم کافیه
دشمنت شرمنده عزیزم... اره من از پدر و مادر شوهر و الان هم خواهر شوهرم خیلی بدی و بد جنسی دیدم... ولی گذاشتمشون کنار ... من هیچ وقت یادم نمیره ولی دیگه بهشون فکر نمیکنم... تو هم عزیزم اول از ذهنت خودت بیرونشون کن تا توی واقعیت بتونی بی اهمیت بشی نسبت به حرفاشون...
