من پسرم بیست ماهشه تازگیا شبا ساعت دو میخابه تا ده صبح.ببین دو هفته دیگه زایمان میکنم روزی سی بار میبرمش دستشویی میره حیاط خاک بازی گل بازی سه چهار بار حمومش میکنم ده بار میگه جیش ک الکیه.چند بار میاد رو کمرم میشینه میگه پیتکو پیتکو میگه لالا میخام بخابونمش سه ساعت رو پامه اخرش میگه ماما میگم جانم تف میکنه در میره.میره اتاق خابو میریزه جمع میکنم میبینم پذیرایی شبیه اشغال دونی شده پذیرایی و جمع میکنم میره اشپز خونه.ده بار میگه بابا بابا یعنی بزنگ بابا میزنگم میگه بابا اه اه اه.یعنی پدرمو دراورده تازه با این وضعیتمممممم الکی میگه بغلم کن راه برو میگه اهنگ.اهنگ میزارم میگه بغلم کن نای نای.یعنی فیلم سینمایی حالا میخاد خسته شه بخابه.ی پروژه لامپارو خاموش میکنم رختخابو پهن میکنم میگم بیا رو پام میگه ن میگم بیا کنارم دراز بکش میگه یهو پا میشه میره سولر ماشین میشه توپ پرت میکنه الکی میخنده میره رو مبل میپره رو شوهرم داد شوهرم میره هوا خلاصه با قسم و ایه میخاد بخابه از بازکم تا نوک انگشتم در اختیارشه یا گاز میگیره یا بشکون یا چنگ میندازه یک ساعت این کارو میکنه گاهی گریم میگیره پشتمو هم بهش کنم حیغ میزنه ک برگرد اگه توجه نکنم موهامو میکشه ک برگرد اخر سر برمیگردم ناخوداگاه گازم میگیره اونقدر لبمو گاز میگیرم ک دعواش نکنم ک خون میاد .گاهی هم ی داد کوچولو میزنم ک بسه بخاب.بچه دارییییییی سخته واقعا هم سخته مخصوصا ک جسمی و روحی هم داغون باشی . میگم حالا اونیکی ب دنیا بیاد بدتر میشه اوضاع
حالا گریه مبکرد من تحمل میکردم
مثلا چندساعت از غروب تاشب
ولی اون موقع که بیدار بود همش باید پیشش میموندم و بازی میکردم
سن سه ماه تا ۸ ماه
که نمیتونه چهاردست و پا بره
فقط چهاردست و پا شروع شد خودش مثل کش تنبون دنبالم میومد
خب دقیقا بخاطر همینه ...بارداری خیییییییییلی مهم و تاثیرگزاره رو بچه چون سرم اومده میدونم
پسر منم خیلی اذیت کرد از نوزادیش تا ۶ ۷ ماهگی ..
الانم ک ۲ سالو ۸ ماهشه حسابی کفریم میکنه روزا ب حدی ک دوس دارم سرمو بکوبم ب دیوار
ولی عصبانی هم بشم برا چن دیقه س..چجوری دلت میاد از الان اینطوری بگی اون بچته پاره تنته ی نگا ب چهره ی معصومش بکن ...
اگه خیلی اذیت میکنه حتما ی مشکلی داره ببر دکتر ی چکاپ کنه
من بچم ۱۹ ماهشه تو شهر غریب دست تنها واقعا اذیت میشم همش دوس داره سین۶ دهنش باشه حتی یه وقتایی‌ک‌گرسنش نیس به وقتت کم‌میعرم روش داد میزنم ولی پشیمون‌میشم
وای عزیزم الهی بمیرم برات دقیقا منم شرایط تورو داشتم پسرمم رفلاکس داشت ینی مداااام نق و گریه و ... یه چاس نمیتونستم برای خودم بریزم هییچ کمکم نداشتم تو بهش هر غریب ...واقعا افسرده شده بودم اما کم کم بهتر شد اللن که یک سال و دوماهشه خداروشکر بهتره خوابش و .. توام دلت و خوش کن به اینکه رفته رفته بهتر میشه یکم حوصلتو زیاد کن میدونم سخته اما باید با شرایط کنار بیای برای خودت انگیزه ایجاد کن ...
زمان قدیم بچه ها اینجوری نبودن به قول مادر بزرگم سینه مینداختیم تو دهنشون میخوردن میخوابیدن . اما الان چی ؟؟یا رفلاکس دارن یا حساسیت غذایی یا... پسر من هردو رو داشت یعنی رژیم داشتم هیچی لبنیات نمیخوردم عین زامبی ها شدم . با قد ۱۷۳ ۵۹ کیلو شدم .الانم دیگه چاق نمیشم زمان قدیم کی این چیزا بود
عزیزم میفهمم اذیتی اونم بچه اس گناه داره،درک که نداره،اگه میشه برو پیش ی دعانویس براش دعا بنویسه،بچه خواهر منم اینجوری بود دعا نویس گفت دقیقا عینشو یادم نیست، شب از زیر یه درخت ردش کردی که جن و اینا بودن ،دعا داد دیگه بعد اون خیلی آروم شد
اقا منم یه پسر یکساله دارم خیلی شیطوونی میکنه دیوونه شدم ولی خداییش این زن قدیمیا چطوری 14 15 تا بچه بزرگ میکردن یکیش مامانبزرگ خدا بیامرز خودم
