سلام خوبین نی نی هاخوبن ازروز2شنبه نوژان روازشیرگرفتم بمیرم براش الان پشیمونم کاش تا2سالگی میخوردصبرزردزدم مثل قیربودوقتی شیرخواست دیدسیاهه بلندشدگفتم اوف شده گریه کردمنم گریه کردم
دلم سوخت تاشب نخواست تاصبح هم همش این پهلوپهلومیشدامانگفت دوروزبعدگفت ممه گفتم اوف شده میخوای گفت نه بعدش ممه رونشون دادم گفتم خوب شده اماتلخه میخوری گفت نه نمیخواستم تصویربدی توی ذهنش ازسیاهی بمونه الان پشیمونم چقدرخوب بودروزهایی که شیرمیدادم توبغلم بودومیخندیداماالان دیگه زیادبغلم نمیادالبته شب دوم ازیک سینه شیردادم اون یکی سینه رودادم نخوردصبح هم بلندشدچیزی نگفت خیلی پشیمونم
دلم برای بغل کردنش وخندیدنش تنگ شده وقتی ممه میخورداگرازسینه دیگه میخواست میگفت ای کیو اوکیو یعنی این یکی واون یکی عزیزدل مامان بمیرم برات الان باوجوداینکه همش پیششم میگه مامان بیامیگم مامانی منکه اینجاهستم جایی نمیرم البته میدونم دلم میخوادممه بخوره ولی فکرکنم ترسیده ازسیاهی منوببخش دخترنازم الان پشیمونی من فایده نداره