2777
2789
عنوان

بچه ها واقعا بد از مرگ چه اتفاقی می افته.........

| مشاهده متن کامل بحث + 42387 بازدید | 203 پست
بچه ها مرسی که میاین و جواب می دهید من دنبال جوابی می گردم که دوباره بهم این ایمان رو بده که نابودی در کار نیست و پدرم با این که رفته اما نابود نشده و صدای منو میشنوه ..
من خیلی آشوفته هستم دوستان گلم احتیاج به دعاتون دارم
آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



عزیزم مطمعن باش که پدر شما در جایی خیلی بهتر از این جا زندگی میکنه چون که اصلیت وجودی همه ی ما انسانهامال اون دنیاست تمام کسانی که تجربه مرگ داشتن و برگشتن همه از ارامش توصیف ناپذیزی سخن گفتن که نصیبشون شده وبا تمام وجود خواهان اون حالت بودند نه ترسی داشتن نه احساس غریبی کردن انگار از قبل اونجا بودن وحالشو میبردن (زندگی قبل تولد)شما خودت رو به الله بسپر تا از این ترسها رها بشی وبدون که خدایی که انقدر مهربانه که مهر مادری رو افریده موقع گذر ازین دوره زندگی هم تنها مونس و یاورمونه به شرط اینکه روحمون رو تو ین دنیا الوده نکنیم منم پدرمو از دادم ولی فقط الله عزیز بود که بهم ارامش داد.
اللّهمَّ العَن قَتلَة اَمیرَالمُومِنین ( علیه السلام ) ...با افتخار و با تمام وجودم در برابرت سجده میکنم یا الله... اِنَّما مَثَلُ اَهْلِ بَیْتى فیکُمْ کَمَثَل سَفینَةِ نوحٍ علیه ‏السلام مَنْ(رَکِبَهَا) دَخَلَها نَجا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها غَرِقَ؛ مَثَلِ اهل بیت من، همانند کشتى نوح است که هر کس سوار آن شد، نجات یافت و هر کس رهایش کرد، غرق گردید.
سلام آفتاب جان
خانومی نوشته هات را دنبال کردم
بعد از ظهری داشتم قرآن می خوندم به جزء 30 سوره نازعات رسیدم
داشتم معنیش را می خوندم دقیقا سئوال شما را مطرح کرده بود خدا و جوابش را هم داده
عزیزم اگه فقط خدا را قبول داری و قرآن را برو و این سوره نازعات را بخون
انشالله که به آرامش می رسی خانومی
ببین عزیزم من کاری به دلایل عقلی و برهان ها و استدلال های منطقی ندارم
به دلت رجوع کن تا حالا نشده که با یه سختی با یه مشکلی روبرو بشی اونوقت خیالت راحت باشه که پشتت گرمه و توکل کنی بهش و جوابت را داده باشه
خانمی اگه یه بار فقط یه بار این اتفاق افتاده پس قبول کن که خدا وجود داره چون هیچ حسی هیچ موجودی اونقدر قدرت نداره که بتونه بهت آرامش بده همه آدما قدرتشون محدوده فقط تا یه جایی می تونن کمکت کنن مثلا وقتی مریض میشی دکتر می ری همه معالجات را انجام می دی خونواده ات مادرت همسرت و عزیزات مثل پروانه درت می گردن و پرستاریت می کنن ولی اونا قدرتشون محدوده نمی تونن کاری بیشتر برات انجام بدن ولی اون کمال مطلق با به باش می تونه کل زندگیت را روبراه کنه
پس به کلامش اعتماد کن مطمئن باش که به آرامش می رسی
الا بدکر الله تطمئن القلوب
ببخشید زیاد نوشتم ولی دور و برت را نگاه کنی اونقدر دلیل و آیه می تونی پیدا کنی بر اثبات وجود خدا
پس اگه خدایی هست اون هم می تونه بهت آرامش بده
راستی منم بابام را از دست دادم خدا پدرت را رحمت کنه من می دونم چه دردیه بی پدری
سلام خانومی میخواستم یه قضیه ای را برات بگم شاید آروم بشی
وقتی بابام فوت کرده بود بخاطر وابستگی شدیدی که بهش داشتم افسردگی شدیدی گرفتم همه اش می گفتم چرا بابای من چرا بابای من باید بره؟؟؟ بابای من تصادف کرده بود و فوت کرد یه روز داشتیم با مامانم با تاکسی برمیگشتیم خونه مون یه ماشین با سرعت از کنارمون رد شد و رفت یه خورده جلوتر دیدیم که ماشینه با یه تراکتور تصادف کرده بود و چپ کرده بود ماشین وایساد من فورا اومدم پایین دیدم یه خانومه هست همین طور داره جیغ میکشه بچه ام من هر چی دور و برم را نگاه کردم بچه ای نبود تا یه فاصله نسبت دوری یه چیزی افتاده بود ما داشتیم از جاده بیرون شهر برمیگشتیم دور تا دور این جاده پر از سنگ های خیلی بزرگ و کوچیک بود رفتم جلوتر دو تا سنگ نسبتا بزرگ بود که بچه نقریبا سه چهار ماهه ای بود دقیقا افتاده بود بین این دو تا سنگ و چشماش بسته بود و آروم داشتم سکته می کردم فکر کردم مرده با ترس و لرز و گریه بچه را بلند کردم به محضی که بغلش کردم چشماش را باز کرد و شروع کرد به خندیدن من شوکه شده بودم مامانه هم فکر کرده بود که نی نی مرده پاهام یاری نمی کرد که برم طرف مامانه بنده خدا دندونش شکسته بود و فکر کنم شکستگی داشت که نمی تونست راه بره فوری بچه را بردم پیش مامانش و یه کم کمکشون کردیم و بعد برگشتیم
خانومی عزیزم اینا را گفتم که بهت بگم خدا می خواست بهم نشون بده که اگه من بخوام حتی یه برگ هم از درخت نمی افته چه برسه مرگ آدما خانومی با چه دلیل و منطق عقلانی میخوان این را توجیه کنند من با چشمهای خودم دیدم من بچهه را بغل کردم نمی تونم ذهنی بگم چقدر فاصله بود بچه از ماشین پرت شده بود بیرون وسط دو تا سنگ فرود اومده بود و هنوز خواب بود حتی بیدار هم نشده بود در صورتی که این بچه می تونست چند سانت اونورتر بیافته که مرگش حتمی بود حتی پرت شدنش بین اون دو تا سنگ هم می تونست بهش ضربه یزنه ولی این خواست و اراده خدا بود که اون بچه زنده باشه و سالم
و من هم دست برداشتم از اون افکار و حرف ها
من اصلا از مرگ نمیترسم.تنها ترسم جدا شدن از جسمم و دیدن اونچه فکر میکردم منم"درحال بده.مثلا میترسم جسممو ک باهاش اخت شده بودم تیکه پاره یا پوسیده یا لخت ببینم و بشینم به حال خودم گریه کنم و اگه زودتر ازمادرم بمیرم دیدن اون تنها تو این دنیا.شیون و زجر بکشم ولی میدونم ک حتی در اون حال از ته دل خدارو صدا خواهم کرد و میدونم ک اون بهم ارامش خواهد داد
اینقدر بهش ایمان و یقین دارم ک خودمو رها کنم تو دستای خدا هرچه باداباد.من خدارو تووجودخودم میبینم نمیدونم من تو بغل اونم یا اون تو بغل من یا اصلا خود منه ......یا جزیی از منه یا من سایه اونم....نمیدونم.ولی میدونم ک هست.یقین دارم و یقین رو نمیشه توضیح داد هرکسی خودش باید درک کنه
به فطرتم و درونم مراجعه میکنم خودش گواه همه چیزه
بچه ها مرسی مرسی که میاین و جواب می نویسین و به من کمک می کنید حرف هایتان به دلم می شینه و ارومم می کنه
آسمانی عزیزم نوشته ات عین اسمت آرامبخش هستش
فدک جون خیلی از این که شما هم پدر رو از دست دادی متاسفم و میدانی فقط وقتی ادم این درد رو بچشه می فهمه که یعنی چی ....فدک جان این جریانی که تعریف کردی واقعا معجزه بوده باور نکردنی هستش وا قعا !
هورسان گلم
چقدر زیبا نوشتی ..
آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد
سلام دوستان امروز عمم فوت کرد.اون کویت زندگی میکنه و نمیشه بخاطر این سیاست لعنتی بریم پیششون و کلا ویزا نمیدن.واسه شادی روحش ازتون میخوام واسشون فاتحه بخونید.
بعد از فوت مادر شوهرم واسم عادی شده یه جورایی دیگه مثل اون سال خیلی بیتاب و ناراحت نیستم و قبولش کردم.
خیلی واسش ناراحتم.و مطمینم جاش امنه اون دنیا.طفلی پسر و دختر جوونش رو چند سالی بود که از دست داده بود.
آخی بلد از تولد دخترم اومده بود و چقدر مرگ به هممون نزدیکه.همش به خواهرم اون روزها میگفتم نمیدونم چرا احساس میکنم سفر آخرشه که میاد ایران کاش هر جا دوست داره بذارن بره.
واسه شادی روحش فاتحه بفرستید. ممنونم ازتون
CafeMom Tickers
واقعا هورسان جون.نمیشه توصیف کرد ولی همموم یه جورایی خدا ررو همین نزدیکی حس میکنیم شاید همین باشه که میگه از رگ گردن هم بهتون نزدیکترم.
خدا جونم چرا معماهای ذهن ما رو اینجوری مبهم جواب دادی در حالی که هستی مرگ هست بقا هست ولی قابل اثبات نیست.
خیلی دلم گرفته
CafeMom Tickers
ببین اگر میگی بعد از چند سال مطالعه و خوندن کتاب و شنیدن دلایل و استدلالات عقلی و منطقی هنوز سردر گمی و شک و تردید رهات نمیکنه توی خلوت بنشین و از خود خدا بخواه که اگر وجود داره و معادی هست خودش هدایتت کنه و نشانه ها و آیاتش رو به تو نشون بده . اگر با تمام وجودت این رو ازش بخواهی و خودت رو به دستش بسپاری و سعی کنی با چشم دلت به آنچه برایت به عنوان آیه و دلیل نشونت میده نگاه کنی و درش تفکر کنی حتما به نتایج خوبی میرسی . فقط باید دلت رو صاف کنی اونچه که آدم با قلبش دریافت میکنه به یقین می رسوندش حتما این رو از خدا بخواه فکر نمیکنم بی جواب بذاردت.
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
دوست خوبم واقعا از صمیم قلب بهت میگم مسائل ظریف اعتقادیتو سعی نکن در محیط مجازی که کسی رو نمیشناسی حل کنی.واقعا زمانه ی خطرناکی شده من دیگه دارم کم کم با نینی سایت خداحافظی میکنم چون وافعا یه سری چیزارو که تا به حال نشنیده بودم دارم میشنوم.حتما به یه متخصص مراجعه کن وگرنه تو این کلافی که هرروز داره بزرگتر میشه خودتم گم میشی خیلیارو هم گم میکنی عزیزم مطمئن باش راه درست راه اون ادمای معصومیه که حتی یه ذره بدی تو وجودشون جا نداره.ازته فلبم برات دعا میکنم به ارامش برسی الا بذکر ا.....تطمئن القلوب
روح پدرت شاد......واسه منم سوال.....ولی تو مجله روزهای زندگی قسمت مردم وزنده شدم....هرکس مرده بود ناراحت بود که چرا دوباره زنده شده وبرگشته به این دنیا....میگفتن احساس سبکی داشتن.....یه خانم بچه یکسالش مرده بود تو زایمان دومش برای چنددقیقه قلبش میسته میگه پسرم که فوت کرده بود بزرگ شده بود واومد بهم گفت مادر دیگه گریه نکن من تو این دنیا بزرگ شدم....خیلی هم خوشحالم....سرگذشت یه خانم خارجی بود .....مختصرنوشتم
ﺭﺍﺯ ﺁﺭﺍﻣﺶ، ﺩﺭ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩﻥ ﺫﻫﻦ ﺍﺯ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﻫﺎ و توکل و شکرگزاری از خداوند است💚
سلام خانومی خدا پدرت و رحمت کنه
مطمعن باش که اخرت و دنیای دیگه ای هم هست
همه از اوییم و به سوی او باز میگردیم ایه قرانی که نشانه اخرت و معاد
خدا به داد هممون برسه با این همه گناه
در بیکرانه زندگی دو چیز افسونم کرد،آبی اسمان که میبینم و میدانم نیست و خدایی که نمیبینم و میدانم هست.
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   مهدیهامو  |  2 ساعت پیش
توسط   قندخالص  |  59 دقیقه پیش