2777
2789
سلام بچه ها دارم دیوونه میشم از بس با شوهرم بحث کردیم این مدت جریان اینه که بعد از زایمان شوهرم خیلی عوض شده الان 9 ماهه بچه دار شدیم قبلا خیلی مهربون بود خیلی بهم توجه میکرد و مرتب منو بغل میکرد میبوسید و کلا هیچ مشکل خاصی با هم نداشتیم جز بحث های معمول در مورد خانواده اون اونا تو شهردیگه زندگی میکنن و از لحاظ فرهنگی همیشه با تفاوت ها منو ناراحت میکنن اما من باز به خاطر شوهرم و خوبی هاش گذشت میکردم تا اینکه بعد از زایمان همون هفته اول رفتارهای بدشون شروع شد مرتب از شوهرم گلایه میکردن وقتی مادر شوهرم میآمد اول یک ساعت بچه رو بغل میکرد میبوسید و هی به نام فامیل خودشون صداش میکرد و بعد حال منو میپرسید و ... خلاصه روز هفتم من هم باز کلی منو ناراحت کردن و فرداش هم خواهرشوهرم زنگ زد به دوستم و بیخودی کلی با اون دعوا کرد و من که تو شرایط جسمی و روحی بدی بودم خیلی ناراحت شدم و تغییر اخلاق شوهرم از همون موقع شروع شد وقتی براش تعریف کردم کلا با عصبانیت طرف خواهرش رو گرفت و نذاشت حرف بزنم از اون به بعد دیگه شوهرم همیشه طرف خوانوادش رو میگیره و رفتار مادرش هم خیلی بدتر شده وقتی خونشون میرم اصلا برام احترم قایل نیست و راحت هم حرفشو میزنه و من نمیتونم جواب بدم و حرس میخورم و با شوهرم دعوا میکنم اون هم که میگه مامانم الهه پاکی و خوبیه و اصلا چه با منطق چه با دعوا قبول نداره مامانش اشباه میکنه حالا مشکل اصلی من اینه که برای عید همه فامیلشون میرن خونه اونا و از دست اونها هم من خیلی ناراحتم چون مرتب پشت سر من به مادرشوهرم حرف میزنن و با بچه کوچیک و جمعیت زیاد من خیلی برام سخته اونجا برم و به خاطر اینکه ازشون ناراحتم اصلا نمیخوام برم بمونم تا بفهمن اما چند روزه با شوهرم دعوا میکنیم که میگه باید بریم من دوست دارم پیش مامانم باشم عید و هر چی براش توضیح میدم میگه من نمیتونم به خاطردیگران مامانمو نبینم بچه رو هم خودم نگه میدارم من هم به خاطر اینکه این مدت خیلی باهام بدرفتار کردن و هی کوتاه آمدم نمیخوام برم که بفهمن ناراحتم میگم اقلا 2 روز بمونیم میگه نه دارم دیوونه میشم که چرا این مدلی شده
maتو حالت خوبههههههههههههههههههه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟نمیخواد راه حل بدی
عاطی جان خودت بزار جای شوهرت...اگر خانواده تو هم مشکلات فرهنگی داشتن ...بازهم دوسشون داشتی ونمیخواستی همسرت هی بهت غر بزنه...دوست داشتی به خاطر تو وعشقتون ببخشه.کاری که تو باهاش نکردی وتو این چند سال با غر زدن های هر چند به جات خستش کردی واونم برای خلاص شدن از این وضع این راه پیش گرفته..اصلا اونا ارزش این دارن که تو عشقت از دست بدی ورابطتون سردددددددددددد بشه...اینجوری که تو باختی دختر...پاشو عید برو خیلی ریلکس وراحت واصلا هم در اون مدت بهش غر نزن...وقبل رفتن بگو چون تو دوس داری بری اونجا دارم میام..فقط به خاطر تو..............زن وشوهر باید به هم ارامش بدن..اون چه گناهی کرده که تو رو دوست داشته ولی در کنارش خانواده بدی داره...دلسوزش باش تا بفهمه واون هم دلسوزت بشه......اینجوری مثله کوه پشتته ونمیذاره کسی بگه بالای چشت ابروی............موفق باشی

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

شاید با نرفتنت دلت خنک بشه ولی بازم اونا بردن چون تو دوباره هزار قدم ا ز شوهرت دور میشی..............واین کارت خیلی چیزارو بینتون خراب میکنه.................برو ولی بهش بگو که داری برای دوست داشتنه اون میری.فقط به خاطر اون..................البته حالت منت گذاشتن نباشههههههههههههههههههه
عاطی جون سلام
عزیزم همه این مشکلاتو دارن
ولی به نظر من بهتره که بری چون منم دقیقا مشکل تورو داشتم و یک سال هروقت شوهرم میخواست بره پیش مامانش گفتم من نمیرم البته این مال زمانی بود که بچه من 6 سالش بود اقا یک سال که گذشت ما دیدیدیم بچه امون هم هروقت میخواد بره پیش مادر شوهرمون میگه مامان تو نیا اقا منو میگی خشکم زد حسابی دااغ کردم اقا دقیقا مشکل من مثل تو بود و تصمیم گرفتم با نرفتنم شوهرمو و مادر شوهرم اینهارو تنبیه کنم غافل از اینکه خودم تنبیه شدم و شوهرم تنهایی با بچه بهش هم خوش میگذشت و راحتتر بود و هروقت میگفتم نمیام میگفت باشه ما رفتیم بای اقا دیگه من رویه امو عوض کردم و این دفعه دنبالشون راه افتادم اما با سیاست به قول بچه ها اونجا همش خودمو تو چشم فامیل شوهر هام جا کردم و با سیاست جوابشونو میدادم یا وقتی مادر شوهرم یک چیزی میگفت که میسوختم و نمیخواستم جلوی شوهره حساسیت نشون بدم با خنده حر ف مادر شوهرمو مسخره میکردم به گونه ای که خودش هم خنده اش میگرفت و دیگرون به دفا ع از من در میومدند خلاصه سرتو درد نیارم کار به جایی رسید که من یک بار از دست خواهر شوهرم حسابی عصبانی بودم و باهاش یک دعوای مشتی کردم مادر شوهره هم افتاد پشت من یک حالی کردم اما الان هر از چند گاهی اگر ببینم حرفی میزنه که به مزاجم خوش نمیاد سریع بهش میگم که اصلا خوشم نمیاد یا با رفتارم نشون میدم ولی مساله رو اصلا کشش نمیدم و این باعث شده که دیگه شوهرم از اونها طرفداری نکنه یا حتی اگر بخواد از من انتقاد کنه انقدر ازم تعریف میکنه تا یک اعتراضی بکنه
به نظر من که برو ولی سیاست به خرج بده اگر نمیتونی باهاشون بگی بخندی جلوی شوشوت این کارو بکن وقتی اون نیست اصلا بهشون محل نده طوری که بفهمنن و برن پیش شوشو شکایت و شوشو بگه بابا این بد بخت که همش با شما خوبه شما دارید الکی ایراد میگیرید یک کم سیاست داشته باش
به نظر من بروووووووووووووووو تا میتونی هم به شوشومحبت کن که اونها بسوزن
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   baransiyah7676  |  12 ساعت پیش
توسط   avaz76  |  13 ساعت پیش