خودم خيلي با مادرشوهرم خوب نيستم سر پسر هشت ماهم از وقتي ب دنيا اومده خيلي بحثمون ميشه مامانش اخلاقش بده شوهرم كاري ب مامانش نداره گوش ب حرفش نيست من نر از گاهي ميرم سر ميزنم ب خاطر بچه رو ببينن خونمون نزديكن با اين وجود گاهي وقتا بي احترامي ميبينم شوهرم تا دم درشون مياد ولي نمياد بالا 😕😕😕 كلا خودشم با اونا مشكل داره ب نظرتون اينجوري بد نيست كه كلا قيده مامانه رو زده ؟همش ميگم يوقت آهش زندگيمو نگيره البته بماند كه من پدر مادر نداشتم كسيو نداشتم سر زايمانم خيلي بهم ظلم كرد با حرفاش همش ميگفت شير نداري منم گريه ميكردم وزن پسرم از جاده سلامت زد بالا بس شيرم خوب بود توپوزي خورد ب زور ميكفت شير خشك بده همش ميگفت بچه تنبله عيب ميزاشت هنوزم عادتش رو ول نكرده بچه منو با بجه هاي ديگ مقايسه ميكنه
منم هروقت عيب ميزاره چن روز نميرم تا نوشو نبينه ادب بشه !خيلي عصبيم ميكنه