سلام و شب بخیر
امروز ساعت 7 از خواب بیدار شدم.
روتین پوستیمو انجام دادم.
همسرم برای پسرم شیر درست کرد و بهش داد.
لباسای همسرمو آماده کردم و چون فست بودن صبحانشونو همراهشون دادم و راهیشون کردم.
یکم نت گردی کردم.
بچه ها بیدار شدن، دست و روشون رو شستم و لباسشونو عوض کردم و بهشون صبحانه دادم.
آبچکان و ماشین ظرفشویی رو خالی کردم و دوباره توی ماشین ظرف چیدم و روشنش کردم.
آشپزخونه رو مرتب کردم و در آخر گردگیری کردم و اومدم بیرون.
یکم اسباب بازی توی هال ریخته بود که پاک سازی شد.
برای نهار زرشک پلو با مرغ زعفرونی درست کردم.
نق زدن های پسرم شروع شد و بشدت کلافه ام کرده بود بنابراین کارمو رها کردم و بغلش کردم.
سه ساعت تمام بغلم بود و گریه کرد در آخر فهمیدم ک آنا خانم سرماخوردگیشو منتقل کرده ب داداشش و بچه گلو درد بود چون شیر هم نمیخورد😥
بالاخره ساعت 1 بعد از کلی گریه کردن خوابید.
چند قلم دارو سپردم همسرم بگیره.
بند رخت رو جمع کردم و تا کردم و گذاشتم سرجاش.
نهار آنا جون رو دادم و داروشو هم دادم.
همسرم اومد نهار خوردیم.
همگی باهم حدود یکساعت خوابیدیم و بعدش با زنگ در بیدار شدیم.
پدر شوهر و مادرشوهرم چندتا کارگر اومده بودن گردوهای باغ رو بتکونن.
همه بیدار شدیم و سریع دستی به سر و روی خونه کشیدم.
همسرم رفت کمکشون.
ظرفهای نهار رو شستم و یکم با بچه هام بازی و صحبت کردم.
لباسشویی یدور لباس شست و آویزون شدن.
چای و میوه آماده کردم و رفتم توی باغمون و باهم خوردیم.
مامان و بابام اومدن و سر زدن و پذیرایی شدن و رفتن.
کارگرها رفتن و ما موندیم و پدرشوهرم و مادرشوهرم که بنده خدا جوجه گذاشته بودن مزه دار شه.
پدرشوهرم رفتن از خونه اوردنشون و توی حیاط سیخ زدیم و یکم برنج درست کردم و خوردیم.
زحمت ظرفها رو هم مادرشوهرم کشیدن.
پدرشوهرم اینا رفتن و منم ظرفهای و چای رو شستم.
پدرشوهرم کلیدشو جاگذاشته بود توی خونه و رفتن دنبال کلیدساز، حالام منتظرم ببینم اینجا میان یا نه.
باید بچه ها رو بخوابونم و روتین قبل خوابم رو انجام بدم.
شبتون بخیر