سلام
همسرم از مسافرت کاریش برگشت اولش خیلی خوشحال بودم. الان میبینم حجم کارهام کمتر که نشده هیچ بیشتر هم شده.
لیست کارهای امروزم:
یه ناهار سبک
سوپ برای دوقلوها
شستن سرویس
شستن لباسها با دست
شستن ظرف
مرتب کردن سالن، اشپزخونه و خواب
یه عالمه لباس تو اتاق خواب کف زمین افتاده مرتبشون کنم
برای همسرم صبحونه حاضر کنم
✨✨✨
واقعا تحمل همه چیز برام سخت شده هر چی همسرم بهم اصرار کرد بریم مسافرت قبول نکردم دیدم اصلا انرژیش رو ندارم با یه سفر یه روزه بالاخره راضیش کردم که مسافرت خارج استان نریم.
پسر بزرگم به شدت بهونه میگیره پسر کوچیکم مثل چسب بهم میچسبه با یه دست اشپزی میکنم و با یه دست اون رو نگه میدارم.
اون موقع که همسرم اینجا نبود بهتر بود یه ساعتهایی بدون توجه به بینظمی اطرافم همه چیز رو رها میکردم و اروم میگرفتم.
اما الان مدام مجبورم نقش یه همسر و مادر پر انرژی و خوشحال رو بازی کنم.
✨✨✨
چالش کنترل زبان: یه اختلافی با یکی از اعضای خونواده ی همسرم چند وقته پیش اومده به خودم قول میدم پرونده اش رو ببندم هر چی در موردش با همسرم صحبت میکنم بدتر میشه.