ادامه عصر:
نشستم فکرامو خالی کردم و یه برنامه ای هماهنگ کردم
یچیزی از ذهنم پریده بود
لباس محرم خودم
میخواستم لباس مشکی برای خودم بگیرم یا بدوزم کلا از ذهنم پریده بود
تو این فرصت باقیمونده باید یه فکری براش بکنم
نزدیک یه ساعت با لپتاپ کار کردم
و بعد رفتم سراغ خونه
یه عالمه ظرف شستم
سفره دیشب رو شستم
ظرفای دیشب هم بود.
حال رو علی جون جم کرد منم کاملش کردم و علی جون اصرار داشت جارو بزنه، منم موافقت کردم و خب نتیجه رضایت بخش بود. 🥰🥰.
اتاق خودم و اتاق پسرا رو مرتب کردم، جلرو کشیدم
کلی لباس خشک تاشدن رفتن کشو
یه پتو شستم
لباس دستی شستم
جلوی ورودی رو تمیز و مرتب کردم
سرویس رو شستم
حمام رو شستم و نهایتا دوش گرفتم
موهامو سرم کریستال زدم
صورتم ویتامین سی و بعدش ابرسان
این بین یه لایو رو نصف نیمه گوش دادم
برای شام بادمجون سرخ کردم و گذاشتم بپزه
یکم سیب رمینی هم سرخ کردم برای شام پسرا
یکم تو یخچال هم غذا هست امشب بخوریم تموم شه
لیست خرید برای همسرم فرستادم
یخچال رو مرتب کردم و وسایل سالاد هم اماده کردم قبل شام درستش کنم
با علی جون یه شهر با دومینو ها ساختیم که اقای مهدی ترکوندش😅❤.
و نهایتا پسرها رو با کارتن تنها گذاشتم و اومدم یکم ریلکس کنم.
شاید تا اومدن همسرم یکم رو پروژه م کار کنم. لباسشویی کارش تموم شد پهنشون کنم.
امشب دیگه کار خاصی ندارم، بعد شام شاید فیلم دیدیم به شکل سینما خانواده❤❤