سلام
دیروز مطابق روند این یک هفته دیر از تخت بیرون اومدم
هوا سرده و سخته زود بیدار شدن
تا بخوام صبحانه بخوریم شد 11 🙈
بعد هم یک جمع و جور حداقلی آشپزخونه رو کردم و ظرف شستم
هال رو بچه ها مرتب کردن
دوباره پناه بردم به گرمای اتاق و تخت و زیر پتو 😬
پارسا رفت خرید و کمبودها رو خرید
برای نهار مرصع پلو درست کردم
ساعت 3 و نیم نهار خوردیم و جمع کردیم
بعد بچه ها رو تو هال سرگرم کردیم و با پارسا رفتیم تو اتاق خواب من فیلم ببینیم، این وسط شونصد بار بچه ها اومدن و باز فرستادیمشون دنبال نخود سیاه، مثلا فیلم ترسناک بود اما فیلم ترسناک هم فیلم ترسناک های قدیم 😏
پارسا تا حالا تو این ژانر فیلم ندیده بود و خیلی سعی میکردم دور نگهش دارم اما دیدم شاید بد نباشه با خودم گاهی ببینه تا نخواد محض کنجکاوی و یا داشتن چیزی برای عرضه تو بحث های بین دوستاش تنهایی یا زیر آبی چیزی ببینه
بعد هم سرعتی اومدم کتلت بپزم، اماااا نسبت سیب زمینی به گوشت خیلی زیاد شد و عملا شد کوکو سیبزمینی 🤦♀️ فقط اون یک بسته گوشت حیف شد انگار 🤪 تمام مدت هم پارسا غر زد که شما میخواین به بهانه و اسم های مختلف کوکو سیب زمینی به خورد ما بدین 😬
یک کوه هم ظرف شستم
شام سرو شد و آقا پارسا نون خالی میل کردند 🙄
یک بخش از سفره رو جمع کردم و بقیه رو سپردم به خود پارسا که میخواست بیدار بمونه و فوتبال ببینه 😁
قبل خواب هم یکم کتاب خوندم (حاج قاسمی که من میشناسم)