سلام دوستای گلم
خدایا واقعا ازت ممنونم که این تاپیک رو سر راه من قرار دادی😂 امروز معجزه دیدم از این تاپیک😲🤣
آقا من چند روزه اینجا رو یافتم و شدییییدا تحت تاثیرش قرار گرفتم و حسااابی هم به خونه زندگیم رسیدم. قرار بود زودتر از این بیام گزارش بدم که نشد... عذر تقصیر
اول معرفی میکنم: فرین دخت هستم، 34 ساله، یه دختر کوچولوی 2 ساله دارم و شاغلم
امروز وسط روز تو اووووووج شلوغی کارم مطلع شدم که عصری خانواده عموی همسرم قراره بیان خونمون دیدن دخترم (از وقتی دخترم بدنیا اومده بخاطر کرونا خیلی از اقوام نیومدن دیدن.)
اولش گرخیدم ولی بعدش یادم اومد که از لطف این تاپیک چند روزیه که امنیت به خونمون برگشته😅😅😂😂
ولی خب بالاخره آماده کردن وسایل پذیرایی و مرتب کردن و. .. که همیشه هست
یه ساعت زودتر اومدم خونه
سریع ناهار پختم
روی کانترو مجلسی ( یعنی اساسی نه سرسری😂) مرتب کردم
هال و اتاق ها رو مجلسی مرتب کردم
سرویس رو شستم
جاروی فوق مجلسی کشیدم😅
لباسی که قرار بود بپوشمو اتو زدم
همسر و فرزند که اومدن ناهار خوردیم و جمع کردم
ظرفا رو شوهر در نهایت تعجب شست
میوه شستم و چیدم
ظروف پذیرایی و آجیل و شکلات و شیرینی آماده کردم
دخترمو خوابوندم خودمم که یه کم دراز کشیدم چون واقعا خسته بودم
پاشدم نماز خوندم
چای دم کردم
یه کم درب یخچال و ویترین و. .. رو مجلسی دستمال کشیدم
مادرشوهرم و بعدش جاریم اومدن. دخترم چون بدخواب شده بود خییییلی گریه میکرد😢
دیگه بعدش مهمون داری کردم تا وقتی که رفتن
سریع دست و صورت دخترمو شستم آخه ماشاالله 4 تا بچه با هم بازی میکردن و متاسفانه یکی از بچه ها انگار کمی آبریزیش داشت
بعدش دخترمو مادرشوهرم حدود نیم ساعتی با خودش برد خونشون. منم به سرعت نور جمع و جور کردم و ظروف پذیرایی رو شستم و مختصر شامی هم پختم.
برای فردا ناهار هم آبگوشت گذاشتم که تو سکوت شب و تو حال خودش تا صبح بپزه😉
مسواک و شست و شوی صورت
قصه برای دخترم گفتم و ماساژش دادم تا خوابید. (این مرحله گفتنش راحته ها شاید یه ساعت طول کشید)
الانم همه خوابن و خداروشکر خونه تمیزه تمیز و من درحال تایپ.
باشد که شما نیز انگیزه بگیرید.
پیشاپیش از انرژی مثبت همتون ممنونم دوستای خااانوم و مهربونم