خب دوستای گلممم
گزارش بنده دیروز که کارهای روتین بوده به اضافه ی یه کووه لباس شستن به اضافه ی یه دور هم لباس دستی
شام و ناهار پزی و تکالیف پسرم و جواب تلفن ها بمناسبت تفلد دخمل و مقداری مطالعه ، کتاب شرمنده نباش دختر رو تااازه استارتیدم دارم میخونم
اما هربار رفتم سر ظرفشویی بدلایلی موفق نشدم ظرفا رو تموم کنم یا دخترم گریون بهم میچسبید یا همسرم میومد کار داشت یا ... خلاصه چندین و چند بار رفتم سراغشون اما چون هی هم ظرف کثیف دوباره تولید میشد بالاخره ظرف های روی مخ همچنان موندن
اما امروز واقعا فکر نمیکردم همچنان موفق نشم تا الان سینکو خالی کنم 😢
البته اینم بگم چندین بار از دیروز غذا و چیزمیز پختم خب !!!
پوووففففف
الان دیگه خیلی کلافه بودم همسرم هم شانساً زودتر اومدن منم برای فک کنم اولین بار دختر جان رو با همسرو پسرم فرستادم یه یه ساعتی فقطططط برن 🤯 منزل مادرهمسر !!!
وقتی رفتن بعد سالها فک کنم یه ۱۵ دقیقه ای ریلکس کردم
ذهنم آروم شد
حاالا برم یه ویس استاد همیز بزارم و شروع کنم به سابیدن ظرفا
برای تولد دخترمم همون شب چله یه کیک بردیم تو جمع خانواده ی همسر که همه بودن و فیصله پیدا کرد گرچه دلم رو راضی نکرد 🤔