خلاصه که حول حوش۱۰ و ۱۱ پاشیدم بالاخره
صبحانه
آماده کردن پسرم بایدبرای کاری میرفتن خونه ی خواهرهمسرم
اونا که رفتن یکم نی نی سایت خوندم
غذاپختم
نماز
چننننندین بار رسیدگی به نی نی
بالاخره دوباره خوابید و من رفتم سراغ لباس های دستی
دویدم سمتِ حوض که همیشه لباس دستی ها اونجا شسته میشه اما بلطف پسرم داخل حوض پرررر از گِل بود و حوض جان غ قابل استفاده بود
اگر هم اول گل ها رو تمیز میکردم دخترم بیدار میشد تا اونموقع !
پس باز لباسا رو برداشتم و دویدم تو حموم 😄😄
گرچه احتمال میدادم با صدای آب حمام هم دخترم بیدارشه اما باز هم خیره سرانه کارمو انجام دادم که بَله نصفه های کار صدای گریه ی دخترم نیز قاطیِ صدای آب شد !!! 😄
از لباسا بگم که مربوط به دخترم بود و هرررچی با صابون لکه بر بچه سابیدم بعضیاش پاک نشد !!! چون اغلب اصرار داره خودش غذا بخوره !!
بنا براین سریع خودم رو هم یه آبکشی کردم خخخخ
و رو آوردم به پودر لکه بر سپیید که اینجا از رانا جان یاد گرفتم و جالبه بسته ش از سه سالگی پسرم بلااستفاده و پر مونده بود باز دویدم رفتم آوردمش و در حموم و باز گذاشتم که دخترم حواسش پرتِ کارای من شه و گریه نکنه خداروشکر برای اولین بار قصد اومدن به صحنه رو نداشت انگار!!! و همون تماشا از دور کفایت میکرد براش البته خب تایمی هم نشد !!
خلاصه لکه ها رو آغشته به پودر لکه بر سپید کردیم (یادش بخیر چقدر برای لباسای پسرم استفاده میکردم )
لباسایی هم که پاکیده شدن رو دویدم ریختم تو لباسشویی و یکی دو دور آبکشی خالی زدم (این مرَزَم که خیلی حاده !! باید درمان بشه )
نی نی رسیدگی شد و پاشو شستم
ناهار خوردیم چون سرد بود چای نباتم خوردم تا بنزینم برای ادامه ی کارا پُر شه
ظرفا
بعداز چند روز تلفن به مامانم جالبه قبل از چای نبات حتی نای حرف زدن تلفنی رو هم نداشتم !!خخخخ
و همزمان مرتبیدنِ بسیار الکیِ خونه !!🙄
دیگه تاحالا لکه بر حتما نصفه نیمه تاثیرشو گذاشته بود
رفتم دوباره سابیدمشون (انگشتامم دیگه زخم شدن )
چون که نی نی گریه میکرد
باز دوان دوان لباسا رو بردم به یقیه ی لباسای آبکشی شده ی لباسشویی ملحق نمودم
این بار سرکه و تاید ریختم بعدش هم باز یه دور با مایع لباسشویی زدم بشوره و دوبار آبکشی که این شوینده ها برن 😑😑😑
عاااقاااا قووووول میدم از این ببعد عین آدم لباس بشورم از تاپیک پرتم نکنین بیرون !!! 😂😂😂
آخه می دونین ؟ طی یک ماه چهل روز اخیر لباسای نی نی بخاطر مریضیامون و اینا همش عجله ای و بدون لکه گیری و فقط یه دور الکی با مایع شسته میشده بخاطر همین نیاز بود که امروز اینجوووووووری تار و پودشون رو در بیارم خخخ 🤣🤣🤣
پای نی نی برای بار دوم شسته شد
دیگه همسرم بدون پسرم اومدن و چای آوردم
و بالاخره لباس جان ها پهن شدن 😁😅
باید میرفتن دنبال پسرم که منم یه خورده وسیله برای کسی بود آماده کردم و خودمونم آماده شدیم و رفتیم وسایل تحویل داده شد
بععععد رفتیم پسرمو تحویل گرفتیم 😅 و رفتیم منزل مادر همسر
اونجا هم فقط پدر همسرم بودن و مادرجان روضه بودن
تا ایشون بیان باید از بقیه با حلیم نذری پذیرایی میکردم
به دخترمم رسیدگی کردم
سماور هم روشن کردم که دیگه مادرجان اومدن
بععععععععععد دیگه یادم نمیاد قبل اومدن هم کلی ظرف شستم و ریخت و پاش های بچها رو جمعیدیم و اومدیم
و یه کوچولو استراحتِ یه ربعه که باز اومدم اینجا
بععععععععد آماده کردن شام و آوردن و خوراندنش به بچها و بردنش
ناماز ! وَ چه نماز دیروقتی🤕 ساعت های ده و نیم ۱۱ بود فک کنم !!
مابین نمازها راهنمایی پسرم در انجام تکلیفش
و باز در راستای عمل به نکات مفید گزارشات خوندن سوره ی واقعه و هدیه کردن آن به حضرت علی ع
از گزارش اگه گفتین کی ؟؟ بععععله زهرا بااانوووی جاااااانننن 💖
قبل تر هاااا هرشب میخوندم ولی مدت زیادیه که ترک شده بود
و باز هم کمک به تکلیف پسرم و
دیگه بالاخره بچها رو که نمیخوابیدن خوابوندم و اومدم اینجا 🤕
ببخشید خیلی امروز مفید نبود اینهمه هم نوشتم
مرسی از صبوری تون 🙈