عزیزم، چقدر ناراحت شدم بابت نوزادتون😔 و در عین حال چقدر لذت بردم از الحمدلله علی کل حال اخرتون، نشون میده چقدر قوی و صبور هستین. 🥰🥰. افرین به شما.
و. من:
امروز علی جون رو صبح سپردم به سرویس و نشستم پای لپتاپ، ویدیوهای خیاطی رو. دیدم، هنوز یه مقداریش مونده، واقعا اموزشش خوبه، لذت میبرم از ادمهای دقیق و ریز بین، مربی این دوره هم بسیار تمیز و ریز بین هستن خداروشکر.
مهدی جون بیدار شد بهش شیر و کیک دادم.(خودم روزه گرفتم).
خونه رو. مرتب کردم و جارو کشیدم، الان خونه در تمیزترین حالت ممکنه.
نشستم پای خیاطی و شومیزمو یه مقدار دوختم، انصافا تمیز دراومد فقط استیناش موند. همزمان دوتا ویس گوش دادم که مبحثش بسیار عمیق بود،خیلی تکونم داد، باید تو برخی مسایل عمیقا تغییراتی بدم.
نمازمو خوندم
دو سری لباس انداختم ماشین و. پهن کردم
با مامانم تلفنی حرف زدم
برای پسرها شامی درست کردم، علی جون رو از سرویس تحویل گرفتم
نهار پسرا رو سرو کردم بخورن، خودم به ادامه خیاطی پرداختم
پسرا رو خوابوندم، خودمم میحواستم بخوابم که دیگه دیدم تا افطار چیری نمونده، پشیمون شدم.
برم برای افطارم یه چیزی اماده کنم.
تا افطار یکم ویدیو خیاطی ببینم.
بعدش افطار و نماز
بعدش بشینم استین لباسم رو. بدوزم
شام املت داریم احتمالا
برنامه شب رو باید با همسرم هماهنگ بشم یا خودش بره خرید یا بیاد دنبالمون بریم خرید کنیم