سلامی دوباره دوستای گلم . نمیدونم چرا ولی امروز هوس کردم اینجوری گزارش بدم انگار بیشتر میچسبه 😁
بعد اینکه تصمیم گرفتم سراغ کتابا و مشغول درس بشم .
زن داداشم تماس گرفت که میان خونه ما براشون نون روغنی درست کنم منم با کمال میل پذیرفتم ...وااای که چقدر پشیمون شدم ... 😞😡😡😡 رفتم تند یه صفحه از فلسفه رو روخونی کردم و یکم جم و جور تا رسیدن البته دوقدم راه بیشتر نیست و یه دور لباسم انداخته بودم ماشین اونارو پهن کردم و یه پتو هم انداختم ماشین .
نونارو پختم و چای دادم خدمتون و ظرف شستم . دریغ از یه ذره کمک و این باعث شد چندین برابر از کرده ی خودم پیشمون بشم ان شاءالله دوباره اصلا تکرار نمیشه 😬
ساعتای 11 بود دوتا از دوستای مشترکمون زنگ زدن به زن داداشم که خونه ای بیام و ایشونم گفت نه خونه پاییز هستیم و گفتن خب بهتر میایم هر دوتون رو میبینیم 😕
اونام اومدن و پذیرایی شدن با چای و نون و خداروشکر به خاطر بچه هاشون که مدرسه بودن زود رفتن ولی باز پشیمون از کرده خود 😞
مادر همسرم هم همون 10 و نیم امدن که خداروشکر اونم دوساعتی موند بعد رفت
ناهار همسرمو امروز خواهر شوهرم درست کرده بود و فرستاد ما هم کمیخوردیم
نماز خوندم
نماز ثبحم خوندم قران هم خوندم
ماکارونی جوشوندم سسش مونده .
و الان اینجانب با یه خونه ی کاملا نامرتب در خدمتتون هستم 😊
جالب اینجاست که زن داداشم گفت میخواد بره دانشگاه ثبت نام کنه و به منم گفت بشین بخون ازمون قبول منم گفتم شما وقت پیدا کن چشم من میخونم
راستی من اگه بخوام درس لخونم باید از قوم همسر پنهان بمونه چون بعدش میگن چراا قبول نشدی توکه اینقدر درس میخوندی ....اینقدر یعنی همون یه ساعت 😕
خب پر حرفی کافیه
بعدا میام میخونمتون فعلا کارایی که باید بکنم
هال مرتب و جارو بشه
آشپزخونه مرتب و جارو بشه
همزمان سس مامارونی هم بشه درستش کنم
پذیرایی مرتب و جارو بشه
اتاق پسرا مرتب و جارو بشه
لباسا اتو بزنم جابدم تا کنم .
برای کارام تایم بگیرم .
نمازم بخونم
اگه شد برای ناهار فردا هم فکری بکنم و مقدماتش اماده بشه تا شاید فردا بشه درس بخونم حس حسادت پیدا کردم به گفته ی زن داداشم 😁