2777
2789
عنوان

*برنامه و راهکاربرای مدیریت کارهای خونه *

| مشاهده متن کامل بحث + 2045167 بازدید | 88259 پست
سلام به همگی من یه مدت اینجا گزارش ندادم وقتی گزارش میدن اونقد خونه تمیز میشه و همه کارا رو روال م ...

دقیقا اوضاع من هم همینه در مورد مهمون سرزده گاهى . البته خودم هم از دیدن تمیزی لذت مى برم 

در اتاقا رو چی جوری میشوری ؟ جنسش چیه ؟ 

در اتاق ها و کمد دیواری از جنس هم 

دقیق نمیدونم جنسش چیه یه جورایی بین چوب و ام دی اف 

رنگشون هم سفید 

خیلی راحت با اسکاچ نرم کف میزنم و با دستمال آب میکشم 

اصلاااا هم کووچکترین آسیبی  نمیرسه 

صادق تر از هدایت

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



سلام

این دو سه روز چند بار اومدم نوشتم ولی پست نشد. 🙄🙄. 

از اواسط هفته پیش مجبور شدم هر روز برم سرکار و تا اخر هفته هم باید هر روز برم، یکم ریتم زندگیم بخاطر سنگینی کار بهم ریخته. 

چند وقته دارم به یه تغییر بزرگ فکر میکنم.

شنبه انشالله برم اداره بیمه و سوابقم رو بررسی کنم،  بعد با اطمینان بیشتر در جهت اجرایی کردن تصمیمم قدم بردارم. 

چند روز پیش دفتر خوشنویسی با خودکارم رو دیدم،  دلم برای روزهایی که زمان ازادم بیشتر بود و به برنامه های شخصیم بیشتر میرسیدم تنگ شد. امروز با فایزه راجبش حرف میزدم،  دفترم رو بهش نشون دادم،  تشویقم کرد حتما ادامه بدم، خیلی چیزها بود که مجبور شدم بخاطر کمبود وقت بزارمشون کنار. 

تصمیمم در همین راستا هست. یکم دیگه ابعاد تصمیمم رو باید بسنجم،  تغییر بزرگیه و خب قطعا ادامه مسیرم رو به شدت تحت تاثیر میذاره،  به همین خاطر باید همه جوانب رو بسنجم


♥♥♥♥♥♥♥♥

عزیزانم میشه برام از خدای مهربون بخواین منو به سمت بهترین مسیر ببره🥰🥰🥰🌹🌹🌹. 



امروز صبح رفتم سرکار،  ظخر برگشتم خونه،  فایزه کوکو سیب زمینی درست کرده بود(معشوق علی😁). مهدی سر سفره خوابید،  نهار خوردیم پ یکم با فایزه حرف زدم و اون رفت

منم انقدر ذهنم درگیر بود که با وجود خستگی زیاد نتونستم بخوابم.  علی جونمم خوابید. 

مهدی جون بیدار شد و با هم رفتیم تو حال،  تی وی روشن کردم براش و خودمم تو گوشی چرخیدم. علی جون بیدار شد. 

چایی درست کردم و با مهدی خوردیم(خیللللی چایی دوست داره). 

در ادامه: 

یه دوش بگیرم یکم سرحال شم

برای شام احتمالا کوکو سبزی درست کنم. 

یکم خونه رو جم کنم

لباس انداختم ماشین پهن کنم

لباس اتویی زیاد داریم اگه تونستم یکم اتو بزنم

شام بخوریم ظرفاشو بشورم


فردا و پس فردا هم روزهای پرکاری هست.  امیدوارم زودتر اخر هفته بشه. نیاز به استراحت روحی و جسمی دارم،  این مدت فشار کارم زیاد بود و البته استرسش خیلی ببشتر از کار یدی  بود، امیدوارم نتیجه این پروژه خوب باشه و خستگیش تو تنمون نمونه. 


ذهنم پخش و پلا شده،  و تا پرونده محل کارم بسته نشه، نمیذاره پاکسازی ذهنی کنم و برنامه ها و افکارم رو سر و سامون بدم،  باید این پروژه بزرگ تموم بشه تا بتونم برای روزهای بعد و کارهای عقب مونده برنامه بریزم. 


برای همتون ارامش و روزهای خوب ارزو میکنم دوستای خوبم♥♥♥


در اتاق ها و کمد دیواری از جنس هم  دقیق نمیدونم جنسش چیه یه جورایی بین چوب و ام دی اف  ر ...

آها ، پس نمیشوری ، دستمال کشی میکنی من فکر کردم شیلنگ میگیری بهش 😂

من یک مادرکودک بیش فعالم ،کاش همه ی ماماناو اونایی میخوان مامان بشن تاپیکم بخونن { بیش فعالی }

سلام و نور 🥰😊

حال و احوال کدبانوهای سایت چطوره ؟

هفته گذشته که خونه تکونی کردم  و بقیه هفته فقط خونه رو تمیز نگهداشتم‌.

و سه شنبه شب هم حرکت کردیم به سمت مرز با چه شور و اشتیاقی 

نگم‌از حال و هواش 🥺

چهارشنبه ساعت ۸ و نیم شب رسیدیم نجف و رفتیم تا ساعت ۱۲ حرم حضرت علی ع و بعد شب خوابیدیم داخل یه موکب بزرگ از تهرانی ها .صبح ساعت ۶ و نیم حرکت کردیم سمت کربلا و تا عمودهای ۲۰۰ اومدیم و بقیه اش رو به هوای میثم کوچولو با ماشین رفتیم تا عمود ۱۳۰۰ و باز بقیه اش رو پیاده رفتیم .

ساعت ۵ و نیم کربلا بودیم و توی یک موکب استراحت کردیم تا همسرم پدر و مادرش رو پیدا کنه (میگه شدم مثل حاچ زنبور عسل 🤣)

دیگه ساعت ده شب میثم کوچولو رو سپردم به مادر همسرم و رفتیم سمت حرمین ،خیلی شلوغ بود من دو سه بار جا زدم گفتم نمیتونم بیام از همینجا سلام میدم چون که اصلا مردم رعایت نمیکردن و میخوردن بهم دیگه منم هر چقدر مراقبت میکردم بقیه بی تفاوت میزدن بهم .همسرم گفت بیا من اسکورتت میکنم😁 منم دیدم چند تا پکاروان خانم از ایران هست بین دو تا از خانما ایستادم و رفتم داخل بین الحرمین 😍 دیگه داخل ضریح نرفتیم وسط بین الحرمین سلام دادیم به ساقی عطشان ابوالفضل العباس ع و شاه کرم امام حسین ع 😍 خدایا انگار یه رویای شیرین بود انگار همش خواب و خیال بود 🥺😭خدایا شکرت .

برگشتیم مسیر برگشت خلوت بود و راحت بودم .

برای گل دختر و گل پسر که نیورده بودیمشون سوغاتی خریدیم و اومدیم تو موکب تا نماز صبح استراحت کردیم و راه افتادیم سمت مرز 

روز جمعه و شنبه هم تو راه بودیم چون خیلی خسته بودیم هی تو مسیر میخوابیدیم که خدایی نکرده به خودمون و بقیه اسیب نرسونیم . و نگم از مهمان نوازی عراقی ها و حتی ایرانی هایی که توی مسیر و مرز موکب داشتن .و چقدر استقبال و احترام .

یکشنبه تا ۱۲ خواب بودم بعدش ۶ دور لباسشویی روشن کردم و لباس پهن کردم 

خونه رو مرتب کردم 

ظرف شستم 

شام درست کردم 

جارو برقی کشیدم .

امروز هم‌سات ۸ و نیم بیدار شدم علنا کار خاصی نکردم 

چندین بار ظرف شستم .و اشپزخونه رو جمع کردم 

خونه رو مرتب کردم 

لباس هارو جمع کردم و سرجاشون گذاشتم 

خواستیم بریم روضه ساعت چهار که سه نیم حین شیر دادن به پسر کوچولو خوابم برد 🤫🥱

شام درست کردم 

دستمال های ماشین رو ریختم لباسشویی بشوره پهن کنم .

اهان یه چند تا اموزش نگاه کردم 

فیلم شنای پروانه رو دیدم .


و در اخر شبتون به عشق .

آها ، پس نمیشوری ، دستمال کشی میکنی من فکر کردم شیلنگ میگیری بهش 😂

شلنگ راه نداره بگیرم 

ولی خیلی دوست دارم در و دیوار رو با شلنگ آب بشورم😹

اما خیلی کف میزنم هم دیوار هم درها قشنگ فرقی با شلنگ آب نمیکنه 

البته درب رو اگر شلنگ بگیرم قطع به یقین خراب میشه 💔😸

صادق تر از هدایت
سلام و نور 🥰😊 حال و احوال کدبانوهای سایت چطوره ؟ هفته گذشته که خونه تکونی کردم  و بقیه هفته ...

قبول باشه عزیزم

ان شاالله سفر هر ساله‌تون باشه

اگر کوه‌ها به لرزه درآمدند، تو پابرجا و استوار باش...

سلام وقت همگی بخیر

امروز صبح یه عالمه ظرف داشتم که شستم

بعدش رفتم پای لبتاب کاری رو باید به سرانجام میرسوندم که نشد

نونوایی رفتم

برگشتم خونه داشتم نونا رو بسته بندی می‌کردم ک دوستم زنگ زد آدرس خونمون رو خواست

تا رسیدنش حدود ۵ دقیقه طول کشید تو این پنج دقیقه فقط به هم ریختگی خونه رو کمتر کردم

اومد پذیرایی شد و رفت

برای خودم متاسف شدم که چقد بی نظمم تصمیم گرفتم خانم خوبی باشم

خونه رو نسبتا مرتب کردم

نهار درست کردم

میوه شستم

نونا رو بسته بندی کردم گذاشتم فریزر

اومدم کار با صدف انجام دادم دوباره خونه به هم ریخت در همین حین یه مهمون دیگه اومد🤕

سریع جم و جور کردم وسایل کار و ظرفای نهار و لباسای تا نشده رو بردم حیاط خلوت و در رو بستم کسی هم نفهمید چه زلزله ای تو خونه بوده

پذیرایی شدن و رفتن

دوباره کار صدف

و یه کوچولو تایپ

برنامه فردا رو بنویسو و بخوابم

شاد باشید

اگر کوه‌ها به لرزه درآمدند، تو پابرجا و استوار باش...
سلام و نور 🥰😊 حال و احوال کدبانوهای سایت چطوره ؟ هفته گذشته که خونه تکونی کردم  و بقیه هفته ...


زیارتت قبول💚💚💚💚 ، ان شالله دوباره قسمت شما و قسمت کسانی که دوست دارن تو این جمع بشه 💛💛💛 

از پستت اشک شوق تو چشام حلقه زد 

من یک مادرکودک بیش فعالم ،کاش همه ی ماماناو اونایی میخوان مامان بشن تاپیکم بخونن { بیش فعالی }

گزارش نصف شبی من‌

من ، دیروز کلا برنامم عوض شد یه چی نوشتم یه چی دیگه شد 

نصف برنامم رو انجام دادم که پری شدم 

بعد مرغ خریده بودم تا بشورم و چرخ کنم و ... اینا ۲ تا ۳ ساعت زمان برد 

بعد رفتم روپوش پسرم گرفتم 

رفتم بازار خرید خونه اونم تا ۳ ساعت اینا زمان برد 

خرید ماهیانه بود چند مغازه بود  .....

پسرم شام لازانیا خواست کلی بابت اون ظرف جمع شد که نشستم  

خلاصه دیروز خسته و مانده و کلی کار نکرده از برنامم که برا اینکه انرژیم نیوفته از دیدن ضربدر ، علامت نزدم 

 ساعت ۹ شب خوابیدم از خستگی  

من یک مادرکودک بیش فعالم ،کاش همه ی ماماناو اونایی میخوان مامان بشن تاپیکم بخونن { بیش فعالی }
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز