خب خب گزارش دیروز رو الآن میدم چون دیشب بیهوش شدم از خستگی...😩
ساعت 6/5بیدار شدم دخترم رو صبحانه دادم... کمکش کردم آماده شد بعد همسرم برد رسوندش(فاطمه معصومه کلاس اولی😍)
بعد مجدد صبحانه گذاشتم واسه خودم و همسر و پسرم...
تا قبل ظهر دوباره یه ساعت خوابیدم(خواستم بیشتر بخوابم چون شب قبل یه عااالمه نی نی سایت گردی کرده بودم😓 به شددت خوابم میومد اما گل پسرم نذاشت چون قصد خوابیدن نداشت...اینقدر شیر خوووورد تا بالاخره یه ساعت خوابید)
بعد پاشدم با عجله خوراک لوبیا بار گذاشتم ظرفای صبحانه رو شستم...پوشک پسرم (محمد مهدی 20 ماهه)رو عوض کردم...
همسرم بیرون کارش گیر بود نمیتونست بره دنبال دخترم...محمد مهدی رو گذاشتم تو سه چرخش و پیاده تا مدرسه رفتم(ده دقیقه پیاده فاصله داره شایدم کمتر) محمدمهدی هم این وسط به بهونه مدرسه خواهرش سه چرخه سواری کرد و کلی ذوق...
برگشتیم یه عالمه میوه پوست کندم با بچه ها خوردیم(قبلش یه عالمه غر زدم به دخترم متاسفانه... به خاطر اینکه مقنعش رو با ماژیک خط خطی کرده بود😬مداد و چسبش هم گم کرده بود)
بعد نهار خوردیم ظرفاش شسته شد...آبچکون مرتب شد...ماشین ظرفشویی خالی شد(حالا حالاها معلوم نیست کی پر بشه چون قرصاش تموم شده و آقای همسر باید ده بار بگم تا یادش بمونه بخره)
مجدد شیر دادم به گل پسرم نی نی سایت گردی کردم در همون حال...چایی درست کردم خانوادگی خوردیم...همسرم دخترم رو برد کلاس چرتکه...منم یه ساعت وقت داشتم تا برگشت دخترم...تو این یه ساعت خونه رو جارو برقی کشیدم...برنج خیسوندم...خورشت نصف نیمه بار گذاشتم...با با پسرم پیاده رفتم سراغ گل دختر...اومدم ادامه شام رو آماده کردم...قبل شام پسرم گرسنه بود از یه غذای دیگه داغ کردم خورد...دخترم تکالیفش رو نوشت روش نظارت کردم...همزمان با مامانم و مادر شوهرمم تلفتی حرف زدم...یه عالمه ظرف شستم...
مجدد پسرم شیر خورد ایندفعه سریع خوابش برد...
خودم و دخترم حمام کردیم...تو حمام لباس دستی از جمله مقنعه خط خطی دخترم رو شستم لکه هاش همه پاک شد😌(با صابون رخت شویی فیروز)
مطمئن بودم پسرم بیدار نمیشه وقتی من تو حمامم اما متاسفانه بیدار شد و گریه کنان پشت در حمام(همسرم خونه نبود)در نتیجه پسرمم بردم داخل حمام کردم(تازه رفته بود)
اومدیم بیرون موهای خودم و دخترم رو روغن زدم خشک کردم...همسرم رو زنگ زدم گفت نمیرسم واسه شام بیام...در نتیجه ما شام خوردیم...دوباره یه عالمه ظرف شستم...زیر سفره ای تکوندم...اجاق گاز پاک کردم غذای همسرم رو ریختم تو ظرفش که امروز ببره سر کار ...خونه رو جمع و جور کردم...قطره های پسرم رو دادم...مسواک زدم...و در حین شیر دادم به پسرم از خستگی نمیدونم کی خوابم برد......شرمنده طولانی شد😄