سلام بچه ها.. من تازه عضو شدم.. منم مشکل همتا جون رو دارم.. البته به یه شکل دیگه.. یکسال ازدواج کردم..
شوهرم یه گاوصندوق داره که هیچوقت کلیدی به من نمیداد که من برم سرش.. طی این یکسال هر وقت میرفت سر گاوصندوق، خیلی بنظرم مشکوک بود.. هر موقع میرفت بیرون و از بیرون برمیگشت میرفت سمت گاوصندوق و کلید همراه خودش بود.. هر موقع من پشت سرش میر فتم ببینم چی داره تو گاوصندوق تا منو میدید درشو میبست و کلید میبرد.. تا اینکه هفته قبل دوباره رفت سر گاوصندوقش، منم پشت سرش رفتم گفتم چی میخوای تو گاوصندوق، سریع درو بست، بهش گفتم نمیدونم چی داری ، من شک دارم، اومد سمتم و با خنده گفت هیچی نیست و الکی یه چیز میگی، بعد که دید اینطوری گفتم ، بهم گفت بیا نگاه کن، منم رفتم نگاه کردم و میدونستم اونجا چیزی نداره، بعد از اتاق اومدم بیرون، متوجه شدم باز در گاوصندوق باز کرد، رفتم از کنار دیوار نگاه کردم دیدم در طبقه پایین گاوصندوق باز کرده و تا منو دید سریع درو بست و کلیدم طبق معمول با خودش برد.. من کلا به این رفتار مرموزش شک داشتم.. تا اینکه یه روز به ذهنم رسید اگه کلید نبرده باشه برم نگاه کنم، همین که پاشدم دیدم عه کلید هست.. رفتم درشو باز کردم و متوجه شدم تو یه کاسه روهی یه پلاستیک هست که توش تریاک بود و بوی خیلی تندی میداد.. یه میله نازک و یه سر سرنگ آمپول بود که سرش تریاک چسبیده بود و یه کاغذ لوله شده که سر و تهش قهوه ای بود.. در بستم و چند روز پیش دوباره کلید بود رفتم نگاه کردم دیدم، ۱ بسته، ۴ تا بسته شده.. امروز هم مسخواست بره بیرون رفت سرگاوصندوق، کلید هم با خودش برد.. اتاق خیلی بوی تند تریاک میداد.. ساعتها بیرونه، حتی شده چند شب پیش رفت خونه دوستش که داره خونه درست میکنه موند، دیشب هم میخواست بره دوباره ولی من نذاشتم.. چشماش قرمزه.. خیلی زیاد سیگار میکشه.. شبا دیر میخوابه ، صبحکه منو میبره سرکار میاد خونه تا وقتی من از سرکار برگردم خوابه یا خواب بوده.. به خانواده ام خیلی توهین میکنه.. و کلا علاقه ای بهش ندارم دیگه.. یه جوری طلاق عاطفی دارم بنظرم.. هیچوقت خونه نیست.. من از صبح تا ظهر سرکارم، ناهار میخوریم میره بیرون تا شاید گاهی ساعت ۶ و ۷ عصر میاد بعضی وقتا یه تابی تو شهر منو میده، بعضی وقتا هم تا ساعت ۱۰ شب بیرونه.. عصبی میشه میزنه زیر وسایلم.. شروع میکنه از خانواده ام بد گفتن و جهیزیه بدرد نخور بهت دادن و بهت درس نشون میدن و از این حرفهایی که ققط تو ذهن خودش میپروراند.. خیلی ازش خسته شدم.. قبول هم نمیکنه مشکل داره و پیش مشاور بره.. منم خیلی ازش میترسم.. از حرف خانواده ام یکدفعه ای ناراحت میشه، بعد شروع میکنه حرف های بد زدن یه خانواده ام و میگه دیگه نمیذارم بری خونتون.. با مشاور که صحبت کردم گفت زندگی با این اشخاص خیلی مشکله و خیلی شوهرت مشکل داره.. حالا بیاید نظرتونو بگید که چطوری بفهمم تریاک میکشه؟؟
ممنونم ازتون.. ببخشید که خیلی نوشتم