قبلا گفته بودم شوهرش شکاکه....چند ماهی می شه بدتر شده. جوری که 3 ماهی می شد که حتی یه کلمه هم حرفی نزده بودن. شوهرش اصرار که تو با فلانی ارتباط داری و باید بیای اقرار کنی جلو من تا منم بگذرم. خواهرم زیر بار نرفت...وقتی زیر بار نرفت هی عصبی تر شد! یه روز داد و فریاد و فحش که تو فاحشه ای و... خواهرم می خواسته بره ماموریت پسرش هم می خواسته ببره که تنها نبشه رفته بچه رو گرفته گفته برو هر هرزگی می خوای بکنی بکن بچه رو نبر! خلاصه....خواهرم خونه زندگی اش رو گذاشت و دیگه برنگشت تو اون خونه. اللان 1 ماهی می شه....حتی زنگ هم نزده احوال بچه اش رو بپرسه!!!
عموش که مثلا بزرگترشه زنگ زده بهش گفته من باهاش مشکلی ندارم فقط من یه چیزی برام مسلم و روشنه که اون قبول نمی کنه!!! قبول کنه حرفی ندارم!
خواهر بیچاره ام هم می گه گناه نکرده رو چه جوری گردن بگیرم آخه؟؟ برم بگم من با فلانی رابطه دارم؟؟
بیچاره خواهر من می گه هنوز دوستش دارم....می گه می دونم که ادم عصبی هستش اگه درمان بشه دلش می خواد باهاش زندگی کنه....یه پسر 2 ساله داره....
شما بودین چکار می کردین؟
عموش که مثلا بزرگترشه زنگ زده بهش گفته من باهاش مشکلی ندارم فقط من یه چیزی برام مسلم و روشنه که اون قبول نمی کنه!!! قبول کنه حرفی ندارم!
خواهر بیچاره ام هم می گه گناه نکرده رو چه جوری گردن بگیرم آخه؟؟ برم بگم من با فلانی رابطه دارم؟؟
بیچاره خواهر من می گه هنوز دوستش دارم....می گه می دونم که ادم عصبی هستش اگه درمان بشه دلش می خواد باهاش زندگی کنه....یه پسر 2 ساله داره....
شما بودین چکار می کردین؟
