2777
2789
عنوان

مامانایی که بچه بیش فعال دارن یا تو اطرافیانشون چنین بچه ای دارن.......

| مشاهده متن کامل بحث + 980832 بازدید | 11748 پست
سلام

امروز روز تولد پسرکم هست ...8 سال رو تموم میکنه و وارد 9 سالگی میشه ...الان بهم زنگ زده میگه مامان مامور پست اومده یه برگه بهمون داده (احتمالا مدارک ماسین هست)...در ضمن تولد من یادت نره

خودش میگه کیک برام بخرین ...شام منو بیرون ببرین ...یه سیدی پلی استیشن+ یه اسباب بازی که حتما کادو گرفته باشه
خدایا:اگر نوازش تو نباشد میان دستهای زندگی مچاله میشویم...نوازشت را از ما نگیر...
یادش به خیر

8 سال پیش در چنین روزی مثل همیشه اومده بودم سر کار...نه دردی داشتم و نه شکلی...یه همکار مرد داریم مسئول دفتر مدیرمون اینقدر مرد مهربون و کار راه انداز و از اون مومنهای واقعی که احترام زیادی برای همسرش قائله و من مثل برادرهام و از صمیم قلب دوستش دارم ...خلاصه این آقا بدون اینکه من چیزی بهش بگم یا حرفی بزنم شوهرم رو صدا زده بود و گفته بود بیا خانمت رو ببر خونه استراحت کنه به نظر میاد حالش خوب نیست من به مدیر میگم مرخصیتون رو رد نکنه ...شوهرم اومد دم در اتاق و گفت حالت خوب نیست؟گفتم نه خوبم ...خلاصه رفتیم خونه ...طبق معمول همیشه رفتم دستشویی و یه لکه قهوه ای دیدم از اونجایی که طی دوتا بارداری اصلا لکه بینی نداشتم فهمیدم دیگه وقتش رسیده ...رفتم حموم و یک نظافت اساسی کردم و یه نهار مفصل خوردم عدس پلو داشتیم با گوشت قلقلی...و نشستم روبروی تلوزیون کم کم فشار شدیدی رو احساس کردم فشار بیشتر و بیشتر میشد همسرم به خواهرم تلفن زد و عازم بیمارستان شدیم...
خدایا:اگر نوازش تو نباشد میان دستهای زندگی مچاله میشویم...نوازشت را از ما نگیر...

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

بچه ها ببخشید تیکه تیکه میفرستم نوشته هام که زیاد میشه ارسال نمیشه

لباس بیمارستان پوشیدیم و رفتم اتاق قبل از زایمان برای معاینه ولی اصلا معاینه ای صورت نگرفت خانم ماما تا نگاه کرد داد زد واییییییییییییییییییییییی سر بچه پیداست خانم چرا زودتر نیومدی؟گفتم خب درد نداشتم ...گفت بدو بدو برو اتاق زایمان
منم یه دمپایی پام کرده بودم و داشتم زیر تخت دنبال اون یکی لنگ دمپایی میگشتم که دوباره ماما جیغ زد خانوووووووم داری دنبال دمپایی میگردی؟ الان بچه خفه میشه بدو میگم ...و من درحالیکه یه دمپایی پام بود یه پام برهنه بود به طرف اتاق زایمان رفتم و 10 دقیقه نشد صدای پسرم رو شنیدم...همه کادر زایشگاه جمع شده بودند فکر میکردند من ساعتها درد کشیدم خواهرم گفت نه بابا این تا یه ساعت پیش سر کار بوده ...همسرم وقتی منو رسونده بود رفته بود دم در بیمارستان کپی بگیره برای تشکیل پرونده میگفت وقتی اومدم گفتند فارغ شدی باور نکردم فکر کردم کس دیگه ای رو با تو اشتباه گرفته اند ...

خلاصه پسرک ما به همین راحتی و به همین خوشمزگی به دنیا اومد
راحت شیر و غذا میخورد راحت میخوابید ...10-11 ماهه بود موقع خواب متکای کوچولوش رو میکشید و میآورد و میذاشت رو زمین سرشو میذاشت روشو شستش رو میمکید و فوری خواب میرفت ...مظلومانه و بی سر و صدا ...ولی نمیذونم این بیش فعالی از کجا اومد و گریبانش رو گرفت...

القصه ...ببخشید سرتون رو به درد آودم امیدوارم خدا بچه هامون رو عاقبت به خیر کنه ...امیدوارم با کرم و رحمت خودش نظر لطفی به همه مامانای این تاپیک بکنه ...به زحمتهایی که کشیدن...به حرصهایی که خوردن...به اشکهایی که ریختن
خدایا:اگر نوازش تو نباشد میان دستهای زندگی مچاله میشویم...نوازشت را از ما نگیر...

راستی هنوز نفهمیدم این مسئول دفتر مدیر چه جوری تشخیص داد من وقت زایمانمه ؟روز بعد که شوهرم شیرینی آورده بود ازش پرسیده بود ...خندیده بود و گفته بود من پدر 4 تا بچه ام من ماه آخر بارداریهای همسرم اصلا نمیذاشتم خانمم دست به سیاه و سفید بزنه تو چرا میذاشتی خانمت تا لحظه آخر بیاد اداره؟...خانمت رنگ و روش پریده بود سنگین هم بود و هوا هم گرم دلم سوخته با این حال و روز اومده اداره میخواستم برم به مدیر بگم اجازه بدید خانم فلانی دیگه نیاد اداره مسئولیتش با من...
خدایا:اگر نوازش تو نباشد میان دستهای زندگی مچاله میشویم...نوازشت را از ما نگیر...
بچه ها پستهای من زیاد شده ببخشید هی روده درازی کردم فقط یه چیز بگم انرژی مثبت بگیرید و برم برای پسرک اسباب بازی بخرم ....

این مسئول دفتر مدیر از خوبی و نجابتش هر چی بگم کم گفتم یک انسان به تمام معناست بهترین همسر برای یک زن و بهترین پدر برای بچه هاش ...با یک حقوق کم و بخور و نمیر خوب میپوشه و خوب به زندگیش میرسه 3 تا بچه بزرگش آروم و بی آزار ولی کوچکه بیش فعال ...میگه خانمم از بس از دست پسر کوچیکم حرص میخورد به ناراحتی اعصاب دچار شد الان پسرش آقایی شده برای خودش امسال میره ششم ...اکثر اوقات پسرش رو با خودش میاره اداره تا خانمش کمتر اذیت بشه ...اوایلی که پسرم میخواست بره کلاس اول و من خیلی نگران بودم یه روز صدام زد ..(.عجیبه علیرغم اینکه مرد فوق العاده چشم پاک و مومنی هست حتی ماهواره ندارن و ترانه تا حالا گوش نداده ولی گیراییش بالاست و انگار حس ششمش خیلی قویه)...خلاصه گفت اینقدر حرص پسرت رو نخور خدا خواسته ما رو امتحان کنه بهت توصیه میکنم داروی پسرت رو مرتب بده و نگران عوارضش نباش منم دو سال به پسرم ریتالین دادم و اصلا نگران آینده نباش من خودم بچگی بیش فعال بودم شدیییید پدرم هم تریاکی بود خراااااب جلو چشمم سه وعده تریاک میکشید ولی من نه معتاد شدم نه آینده ام خراب شد ...این پسرم هم مطمئنم از همه بچه هام بهتر میشه

خلاصه اینکه میگم این آقا رو خیلی دوست دارم شاید به خاطر اینکه یک بیش فعال بوده که الان موفق شده اونهم چه موفقی!هیچ کس به نجابت و انسانیت و مردانگی این آقا تو اداره مون نیست اونقدر که مدیرمون اختیار کامل بهش داده (با اینکه تحصیلاتش فقط دیپلمه)یعنی اگه دیپلم نبود الان یک پست مهم و کلیدی تو شهرستان داشت.
خدایا:اگر نوازش تو نباشد میان دستهای زندگی مچاله میشویم...نوازشت را از ما نگیر...
سلام

پریون جون تولد پسر گلت مبارک

با خوندن نوشته هات اشک تو چشمهام جمع شد
واقعا که راستی می گی چقدر راحت پسرت به دنیا اومده

چقدر خوندن حرفهات آرومم کرد

منم می خوام بشم یه آدم دیگه ولی هر چی سعی می کنم نمی تونم
هر چقدر می خوام آروم و صبور باشم نمی تونم
احساس می کنم خیلی عصبی شدم
خودمم بعدش خیلی پشیمان می شم
هر چقدر میخوام بچه ام با دیگران مقایسه نکنم نمیشه
هر چقدر می خوام عصبانیتمو سر شوهرم خالی نکنم نمیشه
این هفته ای که گذشت روزی نبود که الکی با شوهرم دعوام نشه
واقعا متاسفم برای خودم که جلوی دخترم اینقدر عصبی می شم و داد و بیداد راه انداختم

برام دعا کنید از نو شروع کنم
دعا کنید زندگیمو آروم کنن
زندگی که خیلی ها حسرتشو می خورن ولی نمی دوننن من چه آتیشی دارم بهش می زنم


پروین جون با خوندن حرفات بغض عجیبی اومد توی گلوم.....چه زایمان راحتی داشتی.مطمئن باش با کمک خدا پسرت آینده خوبی خواهد داشت.با وجود مادر مهربونی مثل شما حتما روز به روز بهتر میشه...
دلم خیلی قرص و محکم شد وقتی از همکارتون نوشتید.خدا بچه های اون آقا هم حفظ کنه....
امروز رو حسابی با پسرت خوش بگذرون.جای منم بهش تبریک بگو.
خدایا کمکم کن دیرتر برنجم،زودتر ببخشم،کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم...
سلام..پروین جون تولد پسملت مبارک باشه...منم همیشه روز تولد بچه ها تو خاطراتم سیر میکنم...
بچه ها دیشب عروسی بودیم..طاها حسابی باباشو اذیت کرده بود...شلوغ کاری و قاطی کردن و...همش هم بلند بلند حرف میزد...بعضی وقتها اینجوری میشه..هم زیاد حرف میزنه هم بلند...خلاصه باباش گفت کاش قرصشو بهش داده بودی...تازه از باباش خیلی حساب میبره...خلاصه هروقت میام امیدوار بشم دوباره خرابکاری میکنه و برمیگردم سرجای اولم..کلی باباش گوشی موبایلشو داده بود بازی کنه بلکه بتونه کنترلش کنه..شماها هیچکدوم بچه هاتون خوره بازی کامپیوتری و موبایل نداره؟پسرم به هیچ وجه سیرمونی نداره...البته ما خیلی سعی میکنیم محدودش کنیم..ولی اونم هیچ فرصتی رو از دست نمیده...تا حالا راهکاری داشتین که علاقه شون کم بشه به این چیزا؟

آرامش سهم قلبی است که در تصرف خداست...
سومیسو جون...چرا خواب الو میشه...حتی صداش هم تودماغی میشه...ولی موقعی که خسته نباشه خیلی بهش اثر نمیکنه قسمت خوابش ...دیگه چون پیش دبستانی بود و خیلی یادگیری برام مهم نبود قرصو میدادم..این اواخرش همون یکچهارم رو از بغلش میتراشیدم بهش میدادم..تازه پسرم از سرش عرق میکنه ولی از اونطرف احساس سرما میکنه و البته یه مقدار هم اشتهاش باز میشه دیگه...
راستی شما ریسپریدون 1 میدی یا2؟با چه دوزی؟الانم تو تابستون یا مواقع لزوم استفاده میکنی؟
آرامش سهم قلبی است که در تصرف خداست...
این شزبت امگا 3 چه مزه ای هست عزیزم؟راحت میخوره؟سانستول چی؟
میخوام 2تا مکمل انتخاب کنم بهش بدم...که توشون این ترکیبات ماهی..امگا3 و6...اهن...و زینک باشه..که ترجیحا مزه شون خوب باشه...اگه این امگا3 رو اشتها تاثیر بذاره خیلی خوب میشه...دیگه چی اشتها رو واقعا زیاد میکنه؟
دیروز دختر خواهرشوهرم رو اومدم بذارم روی پام(کاملا با پسرم هم سنه)اینقدر سنگین بود...نتونستم...فکر کنم 5-6 کیلو سنگینتره...و کاملا خوش خوراک و توپر....ههههه
آرامش سهم قلبی است که در تصرف خداست...
فرناز جون برات دعا میکنم تا آرامش رو در وجودت بیشتر کنی.از این به بعد به خاطرات ناخوشایند گذشته فکر نکن.هر موقع عصبی میشی صلوات زیاد بگو.برو حموم و یه دوش بگیر.عرق بیدمشک و گلاب بخور و یه آهنگ ملایم گوش بده.
این جمله رو چند صفحه قبل نوشتم،بازم مینویسم

تصمیم بگیریم استاد تغییر باشیم،نه قربانی تقدیر.
در بازی زندگی اگر عوض نشویم،تعویض می شویم.



آپلود عکس رایگان و دائمی
خدایا کمکم کن دیرتر برنجم،زودتر ببخشم،کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم...
کاترینا جون پسرمن کوچکتر بود خیلی پای کامپیوتر میشست و با موبایل هم زیاد بازی میکرد.ولی خودم یواش یواش زیاد بازی با کامپیوتر رو از سرش انداختم.موبایل هم که دیگه اصلا بهش نمیدم.الانم میشینه براش ساعت تعیین میکنم که عقربه بزرگه اومد روی این ساعت باید بلند بشی و خودشم وقتش تموم بشه بلند میشه.
من ریسپریدون 2 میدادم و نصف قرص رو شب بهش میدادم.از آخر اردیبهشت داروهاشو قطع کردم و بهش ندادم.ریسپریدون رو معمولا شبها باید داده بشه چون خواب آوره.
شربت آکوامارین مزه اش زیاد خوب نیست.ولی پسرم میخوره.چند وقت بخوره عادت میکنه.سانستول هم خیلی خوش مزه است. من بچه هام کوچک بودند بهشون سانستول میدادم و دیگه بزرگتر شدند بهشون ندادم.کاترینا جون هیچ موقع بچه هارو از هیچ نظری با هم مقایسه نکن.یه بچه ای میبینی وزن گیریش خوبه و یکی دیگه رشد قدی و یکی دیگه رشد ذهنیش.منم یه مدتی به وزن پسرم زیادی حساس شده بودم،ولی مهم اینه که سلامت و شاد باشند.
خدایا کمکم کن دیرتر برنجم،زودتر ببخشم،کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم...
سلام دوستان گلم
پروین جون تولد پسر گلت مبارک باشه عزیزم
آخی چه زایمان راحتی داشتی.من از همون سزارین اورژانسی به سختی بچم به دنیا اومد تا الان که تقریبا 6سال سختی کشیدم
خدایا! هرچند توتکراری ترین حضور زندگی منی، امامن به آغوشت ازآن سوی فاصله ها خو گرفته ام، تنهایم مگذار
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   avaz76  |  3 ساعت پیش