2777
2789
عنوان

مامانایی که بچه بیش فعال دارن یا تو اطرافیانشون چنین بچه ای دارن.......

| مشاهده متن کامل بحث + 980943 بازدید | 11748 پست
وای سومیسو

نمیدونی چقدر خوشحال شدم به خدا افسردگی گرفته بودم داشتم از فکر و خیال دیوونه میشدم امروز داشتم از کرمان برمیگشتم یه پسر 8-9 ماهه تو ماشین بود اینقدر شیرین بود همش به محمد طاها فکر میکردم.
خدایا:اگر نوازش تو نباشد میان دستهای زندگی مچاله میشویم...نوازشت را از ما نگیر...

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 


دیشبم ما شام رستوران دعوت بودیم .من سعی کردم به پسرم گیر ندم و امرو نهی نکنم به نسبت تو اینکار موفق شدم هم اعصاب خودم راحتتربود هم پسرم
خدایا! هرچند توتکراری ترین حضور زندگی منی، امامن به آغوشت ازآن سوی فاصله ها خو گرفته ام، تنهایم مگذار
فاطمه جان
پسرم متولد اسفند 80 هست و امسال می ره کلاس ششم.
در دوره جنینی بسیار پر تحرک بود. دکتر سونوگراف همیشه از پر تحرکیش می گفت و اینکه احتمالا در آینده بیش فعال خواهد بود.
وزن زمان تولدش 2950 گرم و قدش 49 سانت بود.
کولیک نوزادی داشت که تا شش ماهگی ادامه داشت.
در سه ماهگی به راحتی به دو طرف غلت می زد
در شش ماهگی نشست و دندان در آورد
در نه ماهگی ایستاد، در ده ماهگی راه افتاد. راه رفتنش از همان ابتدا با دویدن بود. در اولین سالگرد تولدش از ارتفاع 90 سانتی آرگ آشپزخانه با کمک یک بالشت زیر پایش بالا رفت و بعد هم با هیجان فراوان پرید داخل آشپزخانه و ....
علاقه به ارتفاع، دویدن های بدون توجه و طولانی مدت، خواب کم، اشتهای کم، بی خوابی و گریه های شبانه بدون علت، دیر به حرف افتادن، انجام کارهای خطرناک علیرغم آسیب های چند باره و عدم عبرت گرفتن، داشتن هیجانات شدید، عدم سازش با همسالان، و .... اینا همه علائمی بود که تا حدود سه سالگی داشت. رشد مناسب نداشت، تکلمش خیلی بد بود، مفاهیم رو متوجه نمی شد، ولی به راحتی کنترل ادرار و مدفوع رو پیدا کرد (حدود دو و نیم سالگی)
سه ساله بود که بنا به پیشنهاد متخصص اطفال به روانپزشک مراجعه کردیم. مرحوم دکتر سهامی ایشون بعد از یه بررسی چهل و پنج دقیقه ای از رفتارش به من گفت پنجاه درصد احتمال بیش فعالی هست و تاکید بر تغییر رویه رفتاری من و پدرش داشت. و به ما پیشنهاد جلسات مشاوره روانشناسی رو داد که آن زمان به خاطر دوری مسافت و گران بودن جلسات صرفنظر کردیم.
چهار ساله بود که کلاس نقاشی بردمش و با وجود تعدادی بچه های همسال اصلا سر کلاس نشست. همون جا بود که تقریبا مطمئن شدم که بیش فعاله. شیطنت ها همچنان ادامه داشت و بسیار آزار دهنده بود. مخصوصا کارهای خطرناکش. لحظه ای غفلت باعث حادثه خطرناک می شد. بخاطر پریدن از ارتفاع ضربه های سختی خورده، از کوچکترین غفلت من برای آتیش بازی استفاده می کرد. سازگاری با هیچ نوع گروه سنی نداشت. و همچنان تکلمش مشکل دار بود. بی اشتهایی همچنان بود. بی خوابی های شبانه هم بود. قبل از پیش دبستانی یک سال هم مهد رفت. با وجودی که مربی مهد تقریبا ازش راضی بود ولی اصلا هیچی یاد نگرفت. با شروع پیش دبستانی و شکایت های پی در پی مربی اش به طور جدی مشکل رو پیگیری کردم.
به تعداد زیادی روانپزشک مراجعه کردم و نظر تشخیصی همه رو گرفتم. گفتار درمانی رو شروع کردم، همینطور کار درمانی،
نظر همه روانپزشکان بیش فعالی با درصد زیادی عدم تمرکز بود. تنها داروی مصرفی در آن زمان هم ریسپریدون بود که به صورت گه گداری می دادم . یعنی زمانی که غیر قابل کنترل می شد.
با شروع فعالیت های جانبی کمی وضعیت بهتر شد ولی همچنان مشکلات رفتاری به شدت ادامه شد. چه داخل خانه و چه خارج از خانه غیر قابل کنترل بود.
با شروع کلاس اول مشکلات چند برابر شد. با وجودی که سر کلاس آروم می نشست ولی تمرکزش خیلی پایین بود و اصلا یاد نمی گرفت. با بچه ها هم سازگاری نداشت و اکثر روزها مشغول دعوا بود. به پیشنهاد دکتر ریتالین رو شروع کردیم ولی اثرات جانبی بدی داشت. اشتهایش صفر شد و دچار بی خوابی های بدی شد. شبها بیشتر از دو یا سه ساعت نمی تونست بخوابه. از شدت بی خوابی گریه می کرد و خیلی وزن کم کرد. برای همین تصمیم گرفتم ریتالین رو قطع کنم و سایر روشهای درمانی رو ادامه بدم.
برای شروع کار اول از خودم شروع کردم. کنترل خشم و عصبانیت خودم و حفظ خونسردی فکر می کنم بهترین کاری بود که کردم. در ابتدای کار بخاطر وضعیت روحی خرابی که خودم داشتم با تجویز متخصص اعصاب شروع به مصرف دارو کردم و همزمان تحت نظر مشاور روانشناس هم بودم. به مرور که کمی آروم شدم تونستم به اوضاع مسلط بشم و رشته کار رو دستم بگیرم.
با یک برنامه ریزی دقیق همپای کلاس و مدرسه پیش می رفتم. مثل یک معلم خصوصی منتها با این تفاوت که مادرش بودم و در کنار درس دادن بهش می تونستم احساس آرامش رو هم بهش منتقل کنم. با توصیه های روانشناس و روانپزشک پسرم متوجه شدم که عامل اصلی رفتارهای زننده و خطرناک پسرم وجود اضطراب هست. دارو درمانی رو برای کم کردن اضطراب پسرم شروع کردیم. با تست هایی که ازش گرفته شد نشان داده شد که ضریب هوشی بالای 120 داره ولی اضطراب مانع از استفاده این هوش بالا می شه. هوش هیجانی اش به شدت پایین بود .
با بهتر شدن وضعیت روحی خودم و همینطور همسرم وضعیت پسرم هم تا حدودی بهتر شد. به مرور فهمیدم تنها راه آرام نگه داشتن پسرم اول من و بعد پدرش هستیم. وقتی آرامش به خانه بازگشت در طی زمان پسرم هم بهتر شد و با بهتر شدن مشکلات رفتاری اش مشکلات درسی اش هم بهتر شد.
سال اول را علیرغم سختی های چند ماه اولش بسیار خوب پشت سر گذاشت و همه مفاهیم رو کاملا یاد گرفت.
سال دوم هم بسیار بهتر از سال اول بود. هنوز خیلی مشکلات رفتاری داشت ولی امیدوار کننده بود.
در تابستان سال دوم من دچار بیماری سختی شدم و همه رشته ها پنبه شد. بیماری من تاثیر خیلی بدی روی پسرم گذاشت. از نظر درسی افت شدید پیدا کرد و بسیار گوشه گیر و منزوی شد. طوری که دچار افسردگی شد. با بهتر شدن وضعیت خودم دوباره از اول شروع کردیم. برای یک سال تحت درمان دارویی افسردگی بود. مشاوره منظم به صورت هفته ای یکبار رو هم داشتیم. در فصل مدرسه در تمام این سه سال من همیشه کنارش بود. خوشبختانه تونستم با معلمین هم ارتباط خوبی برقرار کنم و بدون اینکه معلمین متوجه مشکل پسرم باشند همه اطلاعات لازم رو ازشون دریافت می کردم. در خانه برای کار پسرم برنامه دقیقی داشتم و هیچ کاری خارج از برنامه انجام نمی شد.
با شروع کلاس چهارم وضعیت خیلی بهتر شد. یواش یواش میزان وابستگی اش رو به دارو با نظر روانپزشک کم کردیم و همینطور وابستگی اش به من.
الان تقریبا در یک وضعیت ثبات هست. از شیطنت ها خیلی کم شده ، گرچه هنوز هم بسیار پر جنب و جوش هست ولی جنب و جوش بدون دردسر هست. از نظر درسی هم وضعیتش تقریبا میشه گفت عالی هست. این عالی که می گم نتیجه تکرار و تمرین های مداوم هست. الان در فصل تابستان هر روز قطعا روزی بیست سئوال ریاضی حل می کنه و چندین صفحه کتاب می خونه.
فعالیت فوق برنامه اش هم کلاس زبان هست که بهش علاقمند هست ، فوتبال هم می ره، و خودم در خانه بهش کامپیوتر هم یاد می دم.

من مطمئن هستم اکثر بچه های بیش فعال در صورتی که تحت نظارت و درمان باشند آینده خوبی خواهندداشت.
شاید نسبت به همسالانشان نقص هایی در رفتارشان باشه ولی آینده روشنی درانتظارشان هست .
لیست کارهای امروز من :

شمارش نعمتهایم .
تمرین مهربانی .
رها کردن هر آنچه که از کنترلم خارج است .
گوش دادن به قلبم.
کمک پنهانی به دیگران .
تنفس عمیق..........


فاطمه جان

شهریوری ها دختران مهربون، با احساسات زیبا، و البته پر جنب و جوش هستند
لیست کارهای امروز من :

شمارش نعمتهایم .
تمرین مهربانی .
رها کردن هر آنچه که از کنترلم خارج است .
گوش دادن به قلبم.
کمک پنهانی به دیگران .
تنفس عمیق..........


من هم از شنیدن خبر پیدا شدن محمد طاها خیلی خوشحال شدم .

پروین جان خدا رو شکر که آقا پسر مشکل خاصی نداشت .


ما این هفته باید MRI انجام بدیم خیلی نگرانم .

لیست کارهای امروز من :

شمارش نعمتهایم .
تمرین مهربانی .
رها کردن هر آنچه که از کنترلم خارج است .
گوش دادن به قلبم.
کمک پنهانی به دیگران .
تنفس عمیق..........

سلام

نازی جان با اینکه کاملا با خلق و خوی پسرت آشنا هستم ولی اگر هزار بار هم شرح حالشو بنویسی با دل و جون میخونم و روحیه میگیرم ...منم سر فرصت بیوگرافی پسرم رو برای دوستان تازه وارد مینویسم.

نازی جان امیدوارم شما هم خوشحال از ام ار آی برگردی ...من دیروز خودم به تنهایی رفتم کرمان و نتیجه آزمایش رو به دکتر نشون دادم گفت هیچ مشکلی نیست و هیچ دارویی نمیخواد فقط چون تپله هر 4 ماه یک بار یک آزمایش کلی ازش بگیرین.

حالا که محمد طاها پیدا شده روحیه منم بهتر شده از امروز عصر میخوام یه ساعتی کتابهای فارسی و ریاضی گاج رو باهاش کار کنم.

تا اول مهر باید یه چکاپ از چشماش...یه عکس از استخوانهاش بگیرم و یه صحبت مفصل با روانپزشک کنم تا ببینم جایگزینی برای ریتالین هست؟یا صلاح میدونه آرامبخش یا داروی ضد اضطراب در کنار ریتالین بهش بدم؟

دعا کنید امسال هم بچه هامون بدون مشکل سال تحصیلی رو شروع و تمام کنند.
خدایا:اگر نوازش تو نباشد میان دستهای زندگی مچاله میشویم...نوازشت را از ما نگیر...
نازی جون منم با دل و جون شرح حال گل پسرتو خوندم .خداروشکر زحمتاتنتیجه داده و پسرت الان به تعادل رسیده.منم جدیدا حس میکنم باید پیش مشاور برم دیگه مثل قبل صبور نیستم خیلی زود عصبانیمیشم شاید مال بالارفتن سن باشه شایدم مال اینه که پسرم دیگه بزرگتر شده و باید بیشتر و جدی تر به مشکلاتش رسیدکی کنم
خدایا! هرچند توتکراری ترین حضور زندگی منی، امامن به آغوشت ازآن سوی فاصله ها خو گرفته ام، تنهایم مگذار
پروین جون سعی کن با رژیم غذایی و ورزش زنشو بیاری پایین ورزشایی مثل فوتبال یا دوچرخه سواری .عزیزم امیدداشته باش که مشکلات پسر توام اخراشه ومثل پسر نازی اینم به تعادل میرسه و امسالو به خوبی شروع میکنه و به پایان میرسوته.به قوی نازی جون اینده این بچه ها درخشانه
خدایا! هرچند توتکراری ترین حضور زندگی منی، امامن به آغوشت ازآن سوی فاصله ها خو گرفته ام، تنهایم مگذار
منجدیدا خیلی دا م به این مو ضوع فکر میکنم که دیگه سر کارنیام چون واقعا پسرم اندازه ده تا بجه ازمانرژی میگیرهو خیلی بم فشار مبادامااز طرف دیگه کار م دولتی و فنی و موقعیت شغلی خوبی دا رم تو ی شرکت دولتب کار میکنم و طول دوران تحصیل شاگرد اول بودم با رتبه سه رقمی دانشگاه دولتی قبول شدم باید الان پا رو همه خواسته هام بذارم خانه نشین بشم امکان گرفتن مرخصی بدون حقوقمندارم.اگرم این کارو نکنم هم به خودم خیلی فشار میاد هم به بچم خلاصه موندم چکار کنم.
خدایا! هرچند توتکراری ترین حضور زندگی منی، امامن به آغوشت ازآن سوی فاصله ها خو گرفته ام، تنهایم مگذار
نازی جذیدا حس میکنم پسرم منطقی تر وحرف گوش کن تر شده و تمرکزشم بهتر شده ولی تحرکش همچنان سرجاشه این گفتارش خیلی عذابم میده دامنه لغاتش محدوده بعضی وقتا اسامی یادش میره وتو تلفظ مشکل داره و مثل یه بچه 3ساله حرف میزنه.
خدایا! هرچند توتکراری ترین حضور زندگی منی، امامن به آغوشت ازآن سوی فاصله ها خو گرفته ام، تنهایم مگذار
مامان حسن

چرا کارتو ول کنی؟از اول مهر که پسرت میره پیش دبستانی و تو هم سر کار هستی بعدازظهر ها میتونی باهاش کار کنی اگه وضع مالیتون خوبه یه کارگر بگیر تا کارهای منزل رو انجام بده و تو بتونی به امور پسرت برسی.

پسر منم دامنه لغاتش زیاد نیست ولی گاهی اوقات حرفایی میزنه که آدم رو به تعجب وا میداره مثلا دیروز میگه:خانم خوشگله این تریپت منو کشته کجا به سلامتی؟یا مثلا به دخترم میگفت:به به چه خط قشنگی داری!مثل نوشته های روی سنگ قبر میمونه!...ولی خب گاهی س رو ش تلفظ میکنه یا برای تلویزیون میگه تی ویزیون
خدایا:اگر نوازش تو نباشد میان دستهای زندگی مچاله میشویم...نوازشت را از ما نگیر...
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز