2777
2789
عنوان

مامانهای گل آبان ٩٤ ( سه ماهه سوم بارداری تا خبر خوش زایمان)

| مشاهده متن کامل بحث + 1710 بازدید | 9679 پست
مرسی بچه ها مرسی بابت تبریکاتون
خدایا ازت عاجزانه میخوام امسال همه منتظرا تیکربارداری بذارن خواهش میکنم امسال یه کاری کن همه یه نی نی سالم وصالح بیاد تو بغلشون وعید95سه نفره یا بیشتربشن.امین یا رب العالمین.اگه دوست داری یه صلوات من ومنتظرای دیگه رو مهمون کن.**** اللهم صل علی محمد وال محمد.وعجل فرجهم
قندی جونم مبارک باشه انشالله خوش قدم باشه خاطراتت رو که میخوندم داشتم میترکیدم از خنده به خدا یادته همش تیکرت رو میبردی عقب من تعجب میکردم من ازت 1 روز جلوترم چرا همش تو جلو میزنی از من حالا 1 روز تبدیل شد به 22 روز اگر همون موقع سز میکردی الان آوین و آرتین 1 روز اختلاف داشتن هر چند منم به خاطر اینکه سر بچه بالا بود دکترم صلاح دونست زودتر سز بشم تا خدایی نکرده داخل لگن گیر نکنه ولی خدایی سختی کشیدی ولی آخرش سزارین شدی
اللهم صل علی محمد و آل محمد خداجون شکرت خودت مواظب همه نی نی ها باش یا امام جواد هوای همه منتظرا به خصوص دوستای خوب نی نی سایتیمو داشته باش و دامنشونو سبز کن آمین

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 


منم هنوز آرتین رو حموم نکردم حتی وقتی خیلی پی پی میکنه با دستمال مرطوب پاکش میکنم و میترسم ببرمش زیر شیر آب الان همسری بهش عادت داد پستونک میذاره تو دهنش و اونم حوابش میبره ولی من میترسم بچه عادت کنه
اللهم صل علی محمد و آل محمد خداجون شکرت خودت مواظب همه نی نی ها باش یا امام جواد هوای همه منتظرا به خصوص دوستای خوب نی نی سایتیمو داشته باش و دامنشونو سبز کن آمین
بذارید منم از خاطرات زایمانم بگم قرار بود صبح ساعت 8 بیمارستان باشیم ولی تا بریم بیمارستان ساعت 9/5 شد من و همسری و پدر و مادرم و مادر شوهرم رفتیم بیمارستان از بس گرسنم بود بچه همش داشت لگد میزد منم دلم براش میسوخت تو راه یه حلقه فیلم هم برای داخل اتاق عمل گرفتیم وقتی رسیدیم بیمارستان خدودا یک ربع منتظر موندیم و سریع گفتن برو زایشگاه و آماده شو من و مادرم با هم سوار آسانسور شدیم تا بریم زایشگاه داخل آسانسور دکتر اطفال شهرمون رو دیدم و من وقتی بچه بودم همش تحت نظرش بودم خیلی پیر و شکسته شده بود مامان به آقای دکتر سلام کرد و گفت دخترم مریض شما بود اونم میگفت زندگی همینه ما پیر میشیم و شما بچه ها بزرگ میشین خوشحال بودم که قراره آرتین بعد به دنیا اومدن تحت نظرش باشه چون هم دکتر معروفیه و هم دستش خیلی سبکه چون یادمه وقتی میرفتم مطبش تا بخواد نوبتم بشه انگار تمام مریضیم خوب میشد تو زایشگاه بهم لباس دادن و بعدش با اون لباس خوشگله مادرم برام چندتا عکس گرفت خخخ بعدش مادرم رو فرستادن بره به منم گفتن رو تخت بخواب بهم سرم وصل کردن و گرسنگیم بر طرف شد دو تا از باردارها برای اتاق عمل آماده شده بودن و رفتن من و یکی از باردارها که دکترمون یکی بود موندیم منم کلی با پرستارها گرم گرفتم طوری که یکیشون بعد عمل زنگ زد بخش زنان تا هوای منو داشته باشن اونا هم لطف کردن و خیلی هوامو داشتن همش بهم سر میزدن خخخ شانس آوردیم دکتر زود اومد چون همیه به مریضاش میگفت 8 باشین بیمارستان ولی تا بیاد 2.5 یا 3 میومد و باردارها رو منتظر میذاشت اول اون خانمی که کنار تخت من خوابیده بود رو آماده کردن ساعت 10 فرستادنش برای عمل راستش من تو کل بارداری خیلی استرس داشتم برای عمل و خیلی میترسیدم ولی این بار دلمو زدم به دریا و کمی بی خیال شدم
اللهم صل علی محمد و آل محمد خداجون شکرت خودت مواظب همه نی نی ها باش یا امام جواد هوای همه منتظرا به خصوص دوستای خوب نی نی سایتیمو داشته باش و دامنشونو سبز کن آمین
چون به قول مادرشوهرم که همش بهم دلداری میداد میگفت تو با خوشحالی میخوای بری عمل کنی و بعد عمل بچت بغلته به اونایی فکر کن که بیماری سختی دارن و هم عملشون کلی طول میکشه و هم امیدی به زندگی ندارن خلاصه ساعت 10/5 شد و منو هم آماده کردن برای عمل اول سوند رو گذاشتن و خدارو شکر درد نداشت منم همینطور داشتم پشت هم لیست اونایی که قرار بود براشون دعا کنم رو میخوندم برای شماها هم دعا کردم پرستارها هم همش میخندیدن و میگفتن مگه برای سز هم دعا میکنن ما برای زیمان طبیعی فقط شنیده بودیم خلاصه کلی شوخی کردن و بعدش گفتن برای ما هم دعا کن منم دعا کردم راستش اونروز خیلی بغض کردم نمیدونم برای چی بود یه حال و هوای خاصی داشتم حتی یک بار هم وقتی اتاق خالی شده بود گریه کردم با ویلچر منو بردن جلودر اتاق عمل مادرم و مادر شوهرم اومدن پیشم و همسری معلوم نبود کجا غیبش زد منم کلی حرص خوردم خخخ بعدش یهو پیداش شد و دوربین رو داد دست یکی از پرسنل بعدش با همشون روبوسی کردم مخصوصا بوسه ای که همسری به پیشونی و صورتم قبل عمل زد رو اصلا یادم نمیره همش میترسیدم بچم مشکل داشته باشه با یکی از پرستارها وارد اتاق عمل شدم کنجکاو بودم ببینم چه شکلیه کلی اتاق داشت منم وارد یکی از اتاقها شدم با اونی که تو فیلمها میدیدم کمی فرق داشت 3 تا پرستار خانوم تو اتاق بودن و منم بهشون گفتم خیلی از بیهوشی میترسم اونا هم با صحبتهاشون بحث رو عوض میکردن که آروم بشم یکیشون پرسید رشتت چیه منم گفتم فوق لیسانس برق دارم اونم گفت پس اصلا نترس همه این دستگاه هایی که میبینی مربوط به رشتته و برقی هستن خلاصه موقع شستشو با بتادین یه آقایی اومد منم که سختم بود به پرستاره گفتم ایشون اینجا چکار میکنن اونم گفت شما اصلا سختت نباشه شما بارداری و نمیتونی به تنهایی کارتو انجام بدی ما همه اینجا آماده ایم که شما و بچت سالم باشین بعد هم برای اینکه سختم نباشه پرده رو زدن کنار تا من چیزی نبینم دکتر بیهوشی هم اومد و چیزی تزریق کرد و باهام صحبت میکرد بعدش متوجه شدم که همسر دکتر خودم هست پشتش دکتر خودم اومد و کلی باهام گرم گرفت و همش سوال میپرسید مثلا اولین زایمانته؟نازایی داشتی و... منم که اعصابم خورد شد گفتم خانم دکتر شما آلزایمر گرفتین؟شما که میگفتین تمام مریضاتون رو میشناسین اونم گفت قانون اتاق عمل اینه که این سوالات باید پرسیده بشه
اللهم صل علی محمد و آل محمد خداجون شکرت خودت مواظب همه نی نی ها باش یا امام جواد هوای همه منتظرا به خصوص دوستای خوب نی نی سایتیمو داشته باش و دامنشونو سبز کن آمین
بعدش ماسک اکسیژن گذاشتن رو صورتم و بهم گفتن چشمتو ببند و نفس عمیق بکش منم که همش آیت الکرسی میخوندم و صلوات میفرستادم از ترس اینکه نکنه من چشممو ببندم و اونا فکر کنن من بیهوشم و یهو شکممو با چاقو پاره کنن مثل خنگا مقاومت کردم و تا دقیقه نود چشممو باز گذاشتم بعدش رو دیگه متوچه نشدم تا اینکه به هوش اومدم و دوتا آقا اومدن بالای سرم و گفتن خانم فلانی چشمتو باز کن نینیت به دنیا اومد منم مثل کولیا همش داد میزدم نفسم نمیاد اونا هم سریع ماسک گذاشتن رصورتم و بعدش منو منتقل کردن بخش تو راهرو که داشتن منو میبردن همش میگفتم نفسم نمیاد خونواده خودم و همسری با من اومدن تو اتاق جاریم تا منو دید گفت مهسا نینیت خیلی نازه شبیه خودته دردامم شروع شده بود و میگفتم درد دارم جاریم به شوخی گفت یعنی چی درد داری این تازه اولین بچته که برامون آوردی 9 تا دیگه باید بیاری برامون یعنی میخوای عقب نشینی کنی خخخ آخه من همش میگفتم دوست دارم 10 تا بچه داشته باشم و تو دوران نازایی خیلی ناراحت بودم و جاریم دلداریم میداد میگفت بچه چیه بچه همش دردسره هرچی میچرخیدم همسری رو تو اتاق نمیدیدم نگو همسری از ترس اینکه بچه رو کسی ندزده یا جابجا نشه جلو در اتاق اطفال بود خخخ چه میدونم والا شایدم دلش طاقت نمیاورد و دوست داشت هرچه سریعتر پسرشو ببینه هرچند بعد اینکه آرتین به دنیا اومد تا ببرنش بخش اطفال جلو در اتاق عمل مادر و پدرم و همسری و مادرش بچه رو دیدن و ازش عکس گرفتن بعد که مسکن زدن و آروم شدم همسری اومد بالای سرم و گفت نینی خیلی نازه صورتش تپله و دستاش ازبس تپله بند بند شده هست فیلمی که تو اتاق گرفتن رو هم نشونم داد پسرم ساعت 10 و 55 دقیقه دنیا اومدمنم دلم میخواست خیلی زود بغلش کنم ولی تا بچه هارو بیارن بخش ساعت 5 شد و همش فکر میکردم اتفاقی افتاده ولی به خاطر ملاقاتی بچه هارو دیر آوردن تا ملاقاتی تمام بشه همسری موقع اوردن نینی ها همراه پرستار و بچه ها اومد پایین میگفت یه پسر و دختر دوقلو کنار آرتین بودن و آرتین وسطشون بود پسرم از بس آروم با آبرو بود با تعحب به اون دوتا خواهر و برادر که گریه میکردن نگاه میکرد و همش سرش زو اینور و اونور میبرد خخخ زیباترین لحظه عمرم لحظه بغل کردنش بود امیدوارم همه اونایی که آرزوی بچه دار شدن دارن روزی تجربش کنن شما هم بگین آمین راستی آرتین رو که آوردن تا 5.5 صبح تو اتاقمون بود و من و مامانم فقط تو اتاق بودیم نصفه شبی پوشک آوردن که پوشک بچه رو عوض کنیم منم گوشیمو دادم به مادرم تا قیلم بگیره از ائنجای پسرم مادرم بنده خدا هم وقتی پوشکشو باز کرد و داشت با گوشی فیلم میگرفت آرتین یه عالمه پی پی کرد و همون لجظه اونقدر دست و پا زد که دو تا پاهاش تا زانو کثیف شد مادرمم کلی باهام دعوا کرد بعدش چون نمیدونست اون لحظه چکار کنه زنگ زد بخش نوزادان و پرستار بنده خدا اومد بهش کمک کرد خخخ ولی خدایی ا بیمارستانش راضی بودم پرسنلش وظیفشون رو درست انجام میدادن و همشون خوش برخورد بودن
اللهم صل علی محمد و آل محمد خداجون شکرت خودت مواظب همه نی نی ها باش یا امام جواد هوای همه منتظرا به خصوص دوستای خوب نی نی سایتیمو داشته باش و دامنشونو سبز کن آمین
سلام مامانای گل.حالتون چطوره؟ نی نی های گلتون خوبن انشاالله ؟دلم برای همتون تنگ شده منتها این بیخوابی ها وبچه داری ها نمیذاره مثل سابق بیام تاپیک.نی نی ناز یا مهسا خانوم خاطره زایمانت قشنگ بود.خدا ارتین جون رو برات حفظ کنه.مواظب خودتون باشین.
به عشق خدا زندگی کن تا خدا هم به عشق تو خدایی کند
سلام ندا جونم ممنونم خدا گیسو جون رو برات حفظ گنهمنم دلم میخواد یه دل سیر بخوابم راستش هر وقت آرتین رو بغلش میکنم تا بهش شیر بدم یا دست شویی دارم یا خواب دارم خخخ ولی بعد اینکه پسرم خوابید دیگه خواب ندارم احتماله موقع شیر خوردنش آرامش خاصی پیدا میکنم که خوابم میاد
اللهم صل علی محمد و آل محمد خداجون شکرت خودت مواظب همه نی نی ها باش یا امام جواد هوای همه منتظرا به خصوص دوستای خوب نی نی سایتیمو داشته باش و دامنشونو سبز کن آمین
سلام من امروزخیلی گریه کردم به بچه چون شیرم کم بود شیر خشک هم میدادم 2روزه دیگه سینه مو نمیگیره
خدایا ازت عاجزانه میخوام امسال همه منتظرا تیکربارداری بذارن خواهش میکنم امسال یه کاری کن همه یه نی نی سالم وصالح بیاد تو بغلشون وعید95سه نفره یا بیشتربشن.امین یا رب العالمین.اگه دوست داری یه صلوات من ومنتظرای دیگه رو مهمون کن.**** اللهم صل علی محمد وال محمد.وعجل فرجهم
سلام مامانا قندی جان تولد دخترت مبارک باشه،برای افزایش شیرت از شیرافزا استفاده کن،سعی کن شیر خشک ندی و سینت بدی،هرچقدر بچه مک بزنه شیرت زیاد میشه،میدونم سخته ولی سعی کن مقاومت کنی نی نی ناز خاطرت قشنگ بود مخصوصا فیلم گرفتنت در اون حالت
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز