روفرشی ها رو به فرش ها دوخته بودند... کاور مبلها 😕... طوری چیده بودن که ورودی به مبلها نبود... گوشه ای روی زمین نشستیم ...
خونه حکم موزه داشت . حتی وعده های غذایی هم خونه خانواده هاشون بودن...
من قبول دارم که اونها اینجوری خیلی راحتن... ولی چرا انقدر اصرار که بیاین خونمون...
نگم از دوتا پرتقال و سه تا خیار و یه خوشه انگور که داخل ظرف لوکس گذاشته بودند...