منم به هرکسی اعتماد نمیکردم
ایشون مستاجر داداشم بودن
وضعیت زندگیشونو به واسطه زنداداشم دیده یا شنیده بودم
اوایل هرلباس یا وسیله ای میخواستم بذارم خروجی میدادم به او، چون زن داداشمم میداد
هرچی لازم داشت خودش برمیداشت هرچیم نیاز نداشت میداد به خونواده خواهراش که اونام وضعیتشون خوب نبود از این اخلاقش خوشم میومد که الکی واسه خودش انباشت نداره...
دیگه کم کم غیرمستقیم گفت اگه کاری دارید میتونم بیام کمکتون. منم هرچند وقت یه بار زنگ میزنم بیاد
اومدنی پیاده میاد ولی رفتنی براش آژانس میگیریم کرایه رفت و برگشتشم بهش میدم
کارگرهای نظافت تو خونه پذیراییم میشن
اب، شربت، چایی، میوه وگاهیم که مثل عید که طرف از صبح میاد تا شب کار میکنه ناهارم باید بدی گلم
اما کمکی من نمیتونه حین کار چیزی بخوره میگه سنگین میشم نمیتونم کار کنم بعدشم نمیشینه میگه باید برم. من شربت و میوه و گاهیم که از صبح تا ظهر هست هرچی برای خودمون درست کنیم برای اونم میدم ببره
کارهم بستگی داره تو چه موقعیتی باشم
تو اثاث کشی میاد کمکم خونه جدید رو تمیز کنیم
شیشه ها، پنجره ها، سقف، دیوارها، کف خونه، سرویس بهداشتی، حیاط، پارکینگ و...
یا خونه ای که داریم تحویل میدیم تمیز میکنیم برای تحویل دادن
موقع اثاث بردن هم خودش و هم شوهرش میان کمکمون
همسرم مثل دستمزد کارگر بیرون برای شوهرش حساب میکنه..
موقعیم که زایمان کرده بودم مامانم باهام قهر کرد سر بچه چهارم، ایشون رو بردم بیمارستان مثل یه همراه بیمار کمکم بود بعدشم که مهمون ها میومدن یه هفته اول، صبح و بعدازظهر میومد ازشون پذیرایی میکرد، ظرفها رو میشست، جارومیزد، بچه رو نگه میداشت من آشپزی کنم و... ولی به کسی نمیگفتم کمکیمه
میگفتم دوستمه فقط زن داداش و داداشم میدونستن.
الانم کسی نمیدونه کمکی دارم
الان که میگم بیاد 2ماه یا سه ماه یه بار، در حد همون کارهای حیاطها و پارکینگ و باغچه و تمیزی دیوار و شیشه ها و پنجره ها، پشت بوم،تمیزی مبل ها و لکه گیری لوازمه و...
هرچیم بخوام بدم خروجی میدم به ایشون میگم هرکدومو تونستی استفاده کن هرچی نخواستی بنداز دور...