2777
2789
عنوان

مینیمالیست شدن یعنی چی؟

| مشاهده متن کامل بحث + 1739122 بازدید | 44705 پست

در مورد آشفتگیه ذهن منم مثل بقیه کلی فکرو خیال و نشخوار ذهنی دارم به خودم میام میبینم یه ساعتی هست دارم با خودم و شخصی که ازش دلخورم بحث میکنم یا درصدد ثابت کردن خودمم پیش اونایی که ناراحتم ازشون

جدیدا دخترم نگاه میکنه بهم میخنده امروز دیدم پسر دوسالم با تعجب داره نگام میکنه

میدونم وقت و سلامتیمو دارم از دست میدم با این افکار بیهوده

اما نمیدونم چیکار کنم راحت شم از دست اینهمه کینه و ناراحتیو سرشکستی 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

وای چه خوب شد دیدم خیلی وقته دمی گوجه نذاشتم ممنون بابت این عکس،منم عاشق این مدل آشپزی هستم واینطور میچینم بهم مزه میده ازبچگی تو تلویزیون برنامه های آشپزی رو میدیدم این مدل بودن خوشم میومد😁

  خدایا همسرمو برام نگه دار  ته همراه پیر بووشم پیری با ته قشنگه♥️♥️♥️♥️♥️

اسم آیینه وشعمدون اومد گفتم اینو بگم برا اونایی که مجردن شاید باشن تو تاپیک وبه کارشون بیاد:هرجااگه درصد مینیمال بودنم ضعیف بوده باشه توخرید عقدوعروسی بشدت حساب شده ومینیمال خرید کردم:برای همه ی مراحل خریدای عقدوعروسی فقط من وهمسرم دوتایی رفتیم ازهمون اولش...لوازم آرایش نخریدم نه تو عقدنه توعروسی گفتم خب هروقت نیازباشه میرم بازارومیخرم...لباس هم همینطور درحدنیاز وخورخورد خریدم آیینه شعمدون هم نخریدم,موقع خرید جهاز هم بعدعروسی وباهمسرم خورخوردخریدیم وچیدیم(اینابستگی به شرایط ومدل ازدواج داره) بعضیا هزینه ی عروسی وخریدای عروس‌باپدر دوماد هست ومیگن بایدبخریم‌ولی حتی اگه این شرایط رو هم داشتم بیشتر طلا میخریدم ولباس وآرایشی رو درحدنیاز،این تصویراز اطرافیان که توذهنم بود ازبچگی مثلا سایه ی فلان تعداد رنگی میخریدن وهیچوقت هم استفاده نمیکردن ازهمون موقع میگفتم خب چه نیازیه...اینا ملکه ی ذهنم بودوبه کارمم اومد.خونم شاید مینیمال نباشه (شلوغی زیاد یا خلوتی یه سری از مکانای خونه کلافم میکنه) ولی شلوغ هم نیست اینو تو خونه تکونی متوجه شدم که واقعا خرید اضافه نداشتم وراحت جمع شد.اصلا هم برام مهم نبود کی چی میگه وهیچ کدوم از رسومات روانجام ندادم رخت برون...‌جهازدیدن و...قشنگ بعدعروسی سرفرصت رفتیم برا خرید جهاز...طلاوپول بدردمون میخوره الکی برا جهاز به خودتون سخت نگیرین هر دوره ای یه طوری...مد دائما درحال بروز شدن هست..

  خدایا همسرمو برام نگه دار  ته همراه پیر بووشم پیری با ته قشنگه♥️♥️♥️♥️♥️

خروجی 

۱.جعبه قرص رفت بازیافت

۲.لباس زیر کهنه شده رفت زباله

۳.مانتو عقد گوشه اتاق واس فروش

۴.بطری سرکه رفت بازیافت

۵.کت شلوار گذاشتم انباری و فروش

۶.جعفری خشک خریده بودم مونده بود بو  نداشت از اول انداختم رفت زباله

۷.قاب گوشی گذاشتم گوشه اتاق برای فروش

۸.قوطی مایع دستشویی

حتما و حتما یه جایگزین براش داشته باش تا کم نیاری گلم 

مرررسی عزیزم بابت راهنماییات😍❤️❤️❤️

🇵🇸به امید روزیکه هیچ بچه ای با صدای گلوله نخوابه💔بدنش با بمب نسوزه💔و دست هیچ کثافتی بهش نخوره💔
من ۴ تا عکس شاسی دارم خدایی ی مدت مد بود منم جوگیر

الان دیگه مد نیست؟؟😶حقیقتش من از عکس اینا سر در نمیارم😅

🇵🇸به امید روزیکه هیچ بچه ای با صدای گلوله نخوابه💔بدنش با بمب نسوزه💔و دست هیچ کثافتی بهش نخوره💔

خانما من حقیقتش چون خیلی عکس آتلیه ای نداشتم نمی دونستم شاسی از مد افتاده😂البته من فقط عکس عروسیمو رو دیوار دارم که شاسیه و البته دوسش دارم و جایی ام براش ندارم😶ولی چند وقت دیگه انشالله می خوام عکس بارداری و بچه و اینا بگیرم به نظرتون چی کار کنم🤔

اهان راستی من اون زمان یه آلبوم سفارشی از اینستا خریدم حتی عکسای غروسی امم زدم به اون ژورنال نگرفتم به نظرتون اشتباه کردم؟

🇵🇸به امید روزیکه هیچ بچه ای با صدای گلوله نخوابه💔بدنش با بمب نسوزه💔و دست هیچ کثافتی بهش نخوره💔

من از پارسال آشنا شدم با این تاپیک

مامان من یه منیمالیست بود 

اما مادر همسرم نه

خودمم یه یادگاری نگهدار بودم مثل همسرم


خوب تصور کنید من از راهنمایی کلی وسایل قدیمی که مادرم میذاشت سرکوچه کنار سطل زباله رو بعد از برگست از مدرسه با خودم میاوردم و قایمش میکردم

حالا تیپ شخصیتی خودم به کنار بعد از ازدواج تاثیرات شدید از مادر بیشتر از مادرم بود چون من تیپ شخصیتی کاملا شبیه به مادر همسرم داشتم


تصور کنید سه تا خونه پر وسیله داره


اما کمردرد و … فراوان و کمبود وقت برای رسیدگی بهش

من اما کمرمو دوست دارم 

نمیخوام مثل اون بنده خدا بشم 


من با خوندن اطلاعاتی در مورد فنگ شویی

و کتاب جادوی نظم 

و این تاپیک 


تونستم خونه ای که همیسه یه جاش نامرتب بود و فقط دو روز آخر هفته مرتب بود رو سامون بدمممم


قبل از نوروز بجای گردگیری و رفتن تو جزئیات شروع کردم به دور ریختن 

شیشه های جای ترشی و مربا

قوطی ها

کاغذهای اضافه

هرآنچه جایی نداشت توی خونمم و من محبور بودم گوشه پس گوشه بچپونشون

تو کیسه های مختلف ریخته سد ‌ و رفت کنار زباله ها

چهارتا رختخواب پف پسم شیشه و بالش هاشون رو دادم مادرم

اوتا یشتر مهمان دارن و از جهزیه م بود

یک سرویس قابلمه برای جهزیه م بود رو برگردوندم

هواپز

و جارو برقی اصافی جهزیه مم برگردوندم

هم مادرم احتیاج داشت و هم خونه نیاز به خلوت سدن داشت


کلی لباس بخشیذم

و کمدام  قشنگ و راحت شدن


یکی از کمدارو پارتیشن بندی کردیم چون شرایط کاری من و همسرم طوری هست که کمتر باهم خونه باشیم 

طول کشید اما شدنی بود و نتیجه ش هم عالی بود


تونستم لوازمم رو ساماندهی کنممم


و این مرتب سازی و پاکسازی ادامه داره

هروقت تعطیلاتی داشته بلشم

حالم خوب نباسه پاکسازی میکنمم



چقدر صرفه جویی کردم با اینکار تو وقتم و چقدر به سلامتیم اهمیت دادم 


تاپیک رو کم و بیش خوندم 

و از شماها که بطور غیر مستقیم بهم انگیزه دادید ممنونمممم❤️❤️

در مورد آشفتگیه ذهن منم مثل بقیه کلی فکرو خیال و نشخوار ذهنی دارم به خودم میام میبینم یه ساعتی هست د ...

عزیزم منم دقیقا مثل تو😥ولی مطمئنم کم کم می تونم خلاص بشم و به ارامش برسم،به نظرم ماها اول باید بتونیم به این باور برسیم که اون ادم سمی خودش چقدر احساس بدی داره و تو عذابکه بقیه رو هم عذاب میده

🇵🇸به امید روزیکه هیچ بچه ای با صدای گلوله نخوابه💔بدنش با بمب نسوزه💔و دست هیچ کثافتی بهش نخوره💔
من از پارسال آشنا شدم با این تاپیک مامان من یه منیمالیست بود  اما مادر همسرم نه خودمم یه یاد ...

چه عالی عزیزم😍❤️ببخشید می گی تیپ شخصیتی منظورت همون تیپایmbti؟

🇵🇸به امید روزیکه هیچ بچه ای با صدای گلوله نخوابه💔بدنش با بمب نسوزه💔و دست هیچ کثافتی بهش نخوره💔
در مورد آشفتگیه ذهن منم مثل بقیه کلی فکرو خیال و نشخوار ذهنی دارم به خودم میام میبینم یه ساعتی هست د ...

این مشکلو منم دارم خیلی وقتها تو دلم با یکی بحثم میشه و این انگار کاملا توی صورتم مشخصه وقتی به خودم میام میبینم پسرم وهمسرم خیره بهم نگاه میکنن خیلی خجالت میکشم من آدم بی سر وزبونیم هر کس ناراحتم کنه همون موقع نمیتونم از خودم دفاع کنم بعد تا مدتها درون خودم با اون شخص دعوا وبحث میکنم بعدش هم میشینم گریه میکنم بدون اینکه اون شخص اصلا بفهمه که من چقدررررر ناراحتم تنها چاره ای که پیدا کردم فقط اینه که از اونهایی که میدونم زخم زبون میزنن دوری کنم حتی اگه عزیزترین کسانم باشم اینطوری یکساله که فکرم راحته ولی خب بعضی وقتها هم احساس دلتنگی وتنهایی میکنم😢

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز