مامانم اینا واقعا عادتای عجیبی دارن.مثلا بابام لامپ سوخته نگهداشته بود اونو انداختیم رفت.یا مامانم کوزه شکسته نگهداشته بود اونم به خواهرم گفتم پرت کن پشت خونه،انداخت صدای شکستنشم اومد خیالمون راحت شد😂😂
یا ی عاااالمه قوطی پلاستیکی و دبه سرکه ک در نداشتن یا بوی سرکه میدادن همرو نخ کرده بود از دیوار اویزون کرده بود،چند ماه پیش همرو فروختیم ولی الان باز اندازه یه نیسان قوطی پلاستیکی از اینور و اونور خونه پیدا شد🤐بعد جالبه واسه هرکدومم ی کاربردی پیدا میکنه هی میگه اینو رب میریزم توش این باشه حیفه،اینو توش ترشی میریزم این باشه حیفه😬
ابجیم تو همین چند وقته در ب در دنبال ی سطل بود ک آچارای شوهرشو بریزه داخلش مامانم گفت اصلا نداریم😄😄😄
تو این پاکسازیا شاید ۸ تا یا بیشتر سطل پیدا کردیم😅😅😅😅😅
مامانم کفگیر روحیشو گم کرده بود رفته بود ب جاش حتی خریده بود اونم پیدا شد🤭خودش هی راه میره میگه چقد دنبالش گشتم
چندتا ملاقه و کفگیر دیگه هم پیدا شدن،ک اگر مامانم احتیاج پیدا میکرد مطمئننا میرفت دوباره میخرید.الان همشون منظم توی انبار هستن.
مامانم هنوز خیلی مقاومت میکنه برای خنزر پنزرا باید اروم اروم پیش بریم براش