توی کتاب مینیمالیسم نویسنده داستان مادرش رو از دست داده بود.
برای اینکه وسایل پادرش رو حفظ کنه ی انبار اجاره کرد تا همه وسایل رو منتقل کنه اونجا تا همیشه یاد و خاطره مادرش رو حفظ کنه.
وقتی وسایل رو جا به جا میکردن زیر تخت مادرش یه جعبه پر از پادگاری از کودکی پسرش(نویسنده) نگهداشته بود ولی جعبه پراز گرد و خاک بود.یعنی مادرش اصلا ب اون حعبه سر نمیزده ولی پسرش رو دوست داشته.
نویسنده تمام وسایل رو میبخشه به خیریه. چون فهمیده برای به یاد کسی بودن ما نیازی ب اشیا نداریم.
بعد اینکه همه مثل هم فکر نمیکنن عزیزم.مامانم پتو نوزادی خواهرمو نگهداشته بود خود خواهرم برد انداخت تو اتیش گفت این ات و اشغالا ب دردم نمیخورن.شاید بعدها بچه تون اصلا نخواد نگهداره وسایل رو.
بعضی ها رو دیدم بخاطر اینکه احساس گناه میکنن وسایلی که پدرمادرشون دادن بهشون رو نمیدازن دور یعنی ب زور نگهداشتن.
خاطرات عروسی و عقد هم به قول دوستمون یادگاری اصلی خود همسرتونه.
من سر عقدم حتی ی دونه عکسم نگرفتم فیلمم بعدها پاک شد.ولی تمام خاطرات قشنگش یادمه از لحظه ای که بله گفتیم به هم و دست همو گرفتیم یا تمام صحبت هامون بعد از عقد.
اینهاست که خاطره ست نه وسایل.
البته بازهم خود شما تصمیم گیرنده هستین