بچه ها چن روز پیش مشهد بودیم منتظر بودم نت بگیرم بیام اینو بگم😂😂
نشسته بودیم با مامان و بابام
بعد یه خانواده عربم پشتمون نشسته بودن مامانم با خانومه شروع کرد حرف زدن یچیزایی میفهمیدن از هم بزور
بعد کم کم شوهرشو دختر بزرگشونم اومدن اشنا شدن باهامون شوهرش خیلی قشنگ اینگیلیسی حرف میزد فک کنم یه کاره ای بود
منم یه ذره بلد بودم اینگیلسی یه چیرایی از حرفاشون میفهمیدم بعد یه نرم افزارم تو گوشیشون داشتن حرفای مارو برا اونا ترجمه میکرد همچنین حرفای اونارو برا ما
کلی حرف زدیمو که چن تا بچه این و از این خرفا
بعد اقاعه یعنی همونه شوهره ازم پرسید چن سالته و مجردی؟ گفتم اره گف تو باید بیای عروسم بشی من یه پسر دارم ۲۳ سالشه مهندسه و فلان
یعنی گیری داده بودنا😂😂😂
ولی اینقد با شخصیت بودن بابام هیچی نگف بهشون فقط میخندید
شاید اگه جور دیگه میگفتن یا یدفعه میومدن میگفتن بابام خون بپا میکرد
مثلا مرده قشنگ بهم میگف زهرااااااااع( با لهجه عربی) من میگفتم بله؟ میگف نظرت چیه؟ فکراتو بکن جواب بده😂😂😂
اینقد خندیدیم
اخر بزور شماره بابامو گرفتن گفتن ایندفعه اومدیم ایران میایم خونتون
گیر داده بودن اربعین بیاین بصره ما موکب داریم همه چی رایگانه و فلانه😂😂
دخترش ازم پرسید درس میخونی بعد منم پشت کنکورم رشتم تجربیه اومدم بنویسم رشتم تجربیه کرمم گرف نوشتم رشتم پزشکیه( توگوشیش مینوشتم نرم افزار ترجمه میکرد)
بعد ک نوشتم پزشکیه رشتم یه دفعه دهنشون باز موند یه ذوقی میکردن که نگو😂😂😂
خیلی باحال بودن