باور کن، شوهرم مریض شد نیاز به عمل پیدا کرد بیمارستان بستری شد، با خواهر شوهرم و مادرشوهرم و برادرشوهرم که ازدواج کرده با هم رفتیم بیمارستان ملاقات، یه دونه آبمیوه کوچولو نخریدن براش، با وجودی که گفتم دکتر گفته آبمیوه بخوره، اونجا که رفتیم خیال کردم از در بیمارستان میخرن، ولی نخریدن، من خودم چند تا بزرگ برای شوهرم خریدم، بعد که بالا رفتیم هی خواهر شوهرم و مادرشوهرم بهم تعارف میکردن که گلوت خشک شده تو راه بیا آبمیوه یا میوه بخور، منم براشون نریختم، گذاشتم یخچال به شوهرم گفتم برای خودت گرفتم تا بخوری